English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pin U چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinned U چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinning U چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
putt U ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putts U ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putted U ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putting greens U چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
putting green U چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
center U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie U [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag U کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to pink out leather U چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
fenestration U چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
float stone U سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sights U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
perforation U عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
cancellate U سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
pinker U سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
gruyere cheese U پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
thirl U سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinkest U سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink U سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
foraminate U ثقبه دار سوراخ سوراخ
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
riddle U سوراخ سوراخ کردن
cancellated U سوراخ سوراخ اسفنجی
grid U دریچه سوراخ سوراخ
cancellous U سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore U مرجان سوراخ سوراخ
swage block U قالب سوراخ سوراخ
grids U دریچه سوراخ سوراخ
cancellate U سوراخ سوراخ اسفنجی
riddles U سوراخ سوراخ کردن
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
cephalo U نزدیک به سر
nearer U نزدیک
neared U نزدیک
near- U نزدیک
nearest U نزدیک
close by U نزدیک
nears U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
hand to hand U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
at hand U نزدیک
nearing U نزدیک
near U نزدیک
next door to U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
contiguous U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
caudal U نزدیک به دم
beside U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
approaching U نزدیک
imminent U نزدیک
proximate U نزدیک
on the eve of U نزدیک
nearby U نزدیک
vicinal U نزدیک
by U از نزدیک
narrowly U از نزدیک
forthcoming U نزدیک
accessible U نزدیک
upcoming U نزدیک
towards U نزدیک
close aboard U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
closest U نزدیک
close up U از نزدیک
closer U نزدیک
in sight U نزدیک
closes U نزدیک
adjacent U نزدیک
close-up U از نزدیک
hard by U نزدیک
fast by U نزدیک
forby U از نزدیک
near by U نزدیک
forby U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
nigh U نزدیک
neighbouring U نزدیک
near upon U نزدیک
forbye U نزدیک
forbye U از نزدیک
close-ups U از نزدیک
foreby U نزدیک
close U نزدیک
besides U بعلاوه نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
far and near U دور و نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
close controlled U همکاری نزدیک
short U نزدیک تور
insides U نزدیک بمرکز
short sighted U نزدیک بین
close combat U رزم نزدیک
shorter U نزدیک تور
shortest U نزدیک تور
immediate flanks U جناحین نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
recent memory U حافظه نزدیک
almost U بطور نزدیک
at U پهلوی نزدیک
to come by U نزدیک شدن
adjoining U نزدیک مجاور
to be on the way U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
subadult U نزدیک سن تکلیف
going on U نزدیک شدن
caudal U نزدیک به انتها
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
subsaturated U نزدیک به اشباع
subcentral U نزدیک مرکز
subapical U نزدیک راس
hare sighted U نزدیک بین
his almost night U نزدیک شب است
Near East U خاور نزدیک
close in U نزدیک شدن
nears U نزدیک به ضربه
graze U نزدیک به زمین
neared U نزدیک به ضربه
near- U نزدیک به ضربه
close support U پشتیبانی نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
near U نزدیک به ضربه
close supervision U نظارت نزدیک
nearsightedness U نزدیک بینی
neighbor U همسایه نزدیک
close range U فاصله نزدیک
to draw near or nigh U نزدیک شدن
nearer U نزدیک به ضربه
myopy U نزدیک بینی
near shore U نزدیک به ساحل
near point U نقطه نزدیک
come by U نزدیک شدن
whitish U نزدیک به سفید
near by U دم دست نزدیک
nearing U نزدیک به ضربه
paranasal U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
nearest U نزدیک به ضربه
near sight U نزدیک بینی
odd comeshortly U روز نزدیک
grazed U نزدیک به زمین
odd comeshortly U اینده نزدیک
about U در اطراف نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
inapproachable U نزدیک نشدنی
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
infighting U نبرد نزدیک
upstream U نزدیک به سرچشمه
keep back U نزدیک نشوید
grazes U نزدیک به زمین
cypres U تقریبی نزدیک
of kin U نزدیک همانند
close range U مسافت نزدیک
danger close U خطر نزدیک
on the simmer U نزدیک بجوش
draw near U نزدیک شدن
close price U قیمت نزدیک
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
draw on U نزدیک شدن
adducent U نزدیک کننده
accede U نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com