Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standardised
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
U
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
tempered
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
dimensions
U
ابعاد
dimension
U
ابعاد
constructional dimension
U
ابعاد ساختمان
rug sizes
U
ابعاد فرش
certificate of measurement
U
گواهی اندازه و ابعاد
girth
U
قطر شکم ابعاد
multidimensional
U
دارای ابعاد متعدد
format
U
ابعاد و چهارچوب فرش
isodiametric
U
دارای ابعاد مساوی
girths
U
قطر شکم ابعاد
irregular polygon
U
شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
sizes
U
ابعاد فیزیکی یک تصویر یا شی یا صفحه
size
U
ابعاد فیزیکی یک تصویر یا شی یا صفحه
dimension stone
U
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
soft tooling
U
ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
tolerances
U
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance
U
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
adjutantship
U
معینی
adjutancy
U
معینی معاونت
transiguration
U
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
U
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
ageless
U
بدون عمر معینی
stationed
U
درپست معینی گذاردن
stations
U
درپست معینی گذاردن
inbound
U
محصور در حدود معینی
station
U
درپست معینی گذاردن
cost plus
U
بعلاوه سود معینی
he is at a loose end
U
کار معینی ندارد
restitution
U
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
modeled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
model
U
مطابق مدل معینی در اوردن
models
U
مطابق مدل معینی در اوردن
tonner
U
کامیون دارای فرفیت معینی
modelled
U
مطابق مدل معینی در اوردن
emplace
U
در محل معینی قرار دادن
standardize
U
مطابق درجه معینی دراوردن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
standardising
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardised
U
مطابق درجه معینی دراوردن
standardises
U
مطابق درجه معینی دراوردن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
standardizing
U
مطابق درجه معینی دراوردن
head for
U
به سمت معینی در حرکت بودن
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
standardizes
U
مطابق درجه معینی دراوردن
tonner
U
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrating
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction
U
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
cover drive
U
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrate
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated
U
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
section hand
U
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
off break
U
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias
U
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the
U
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
cover point
U
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
assembler
U
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
camporee
U
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
linebreeding
U
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
time zones
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zone
U
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard
U
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
figural rug
[pictorial]
U
فرش تصویری
[در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
binary to octal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
precarious
U
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
an impersonal verb
U
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
medallion
U
ترنج
[نقش اصلی که در مرکز فرش قرار گرفته و در طرح لچک ترنج به ابعاد و اشکال مختلف مانند الماسی، خورشیدی، شش وجهی، و بیضی بافته می شود.]
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
minister resident
U
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying
U
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
ppi gauge
U
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
inexorability
U
سختی
oppressiveness
U
سختی
hardships
U
سختی
odburacy
U
سختی
hardship
U
سختی
inflexibility
U
سختی
impenetrableness
U
سختی
difficulty
U
سختی
hardness of water
U
سختی اب
hardiness
U
سختی
heavily
U
به سختی
grievousness
U
سختی
rigor
U
سختی
hard lines
U
سختی
hardily
U
به سختی
long suffering
U
سختی کش
difficulties
U
سختی
inclemency
U
سختی
austerity
U
سختی
intractability
U
سختی
intolerableness
U
سختی
induration
U
سختی
intension
U
سختی
intenseness
U
سختی
terribleness
U
سختی
rigors
U
سختی
rigour
U
سختی
rigours
U
سختی
implacability
U
سختی
inexpiableness
U
سختی
astingency
U
سختی
stiffness
U
سختی
soreness
U
سختی
tenacity
U
سختی
toughness
U
سختی
duress
U
سختی
rigidity
U
سختی
arduousness
U
سختی
aggravation
U
سختی
buckram
U
سختی
strictness
U
سختی
adamancy
U
سختی
sternness
U
سختی
steeliness
U
سختی
adamancy
U
سر سختی
roughing
U
سختی
rigorism
U
سختی
privations
U
سختی
severity
U
سختی
hardness
U
سختی
intensity
U
سختی
rigorousness
U
سختی
seriously
U
به سختی
privation
U
سختی
flintiness
U
سختی
violence
U
سختی
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
hovering acts
U
قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
floating fender
U
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
softens
U
سختی را گرفتن
eburnation
U
عاجی سختی
softened
U
سختی را گرفتن
addle
U
سختی گرفتاری
soften
U
سختی را گرفتن
graveness
U
عبوسی سختی
gameness
U
جان سختی
depth of case
U
عمق سختی
durometer
U
سختی سنج
impact hardness
U
سختی برخورد
resistance
U
سختی مخالفت
depth of hardening zone
U
عمق سختی
stubbornness
U
سر سختی لجاجت
solidity
U
استواری سختی
hardness test
U
ازمایش سختی
asperity
U
سختی ترشی
duration
U
سختی بقاء
imperviousness
U
سختی بی اعتنائی
hardenability
U
قابلیت سختی
acataposis
U
سختی بلع
granite
U
سختی استحکام
I hardly ate
U
من تو را سختی خوردم
permanent hardness
U
سختی دائمی
hardly any
U
به سختی هیچ
[هر]
permanent hardness of water
U
سختی دایم اب
softener
U
کاهنده سختی اب
to suffer hardship
U
سختی کشیدن
rebound hardness
U
سختی جهشی
sclerometer
U
سختی سنج
stubbornly
U
از روی سر سختی
water hardness
U
درجه سختی آب
thermosetting
U
سختی پذیر
tenacity coefficient
U
ضریب سختی
irreconcilableness
U
سختی در عقیده
temporary hardness
U
سختی موقت
irreconcilability
U
سختی در عقیده
narrow circumstances
U
تنگی سختی
strain hardness
U
سختی کشی
strain hardness
U
سختی درجه
refractorily
U
باسر سختی
painfulness
U
زحمت سختی
life of privation
U
زندگی در سختی
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
drop hardness test
U
ازمایش سختی سقوطی
rockwell hardness test
U
ازمایش سختی راک ول
scleroscope hardness
U
دستگاه سختی سنج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com