Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
anon
U
چند لحظه بعد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
half
U
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
period
U
لحظه
periods
U
لحظه
editor
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
editors
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
job
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
jobs
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
layer
U
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers
U
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
maximum
U
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum
U
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
zero hour
U
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
feed
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
second
U
لحظه
seconded
U
لحظه
seconding
U
لحظه
seconds
U
لحظه
serial
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serials
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
airspeed
U
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds
U
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
vertical
U
متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
instance
U
لحظه مورد
instances
U
لحظه مورد
simultaneous
U
در یک لحظه
spot
U
زمان مختصر لحظه
spots
U
زمان مختصر لحظه
marketing
U
بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
flash
U
لحظه
flashed
U
لحظه
flashes
U
لحظه
momentarily
U
لحظه لحظه
momentarily
U
یک لحظه
moment
U
لحظه
moment
U
لحظه گشتاور چرخشی
moments
U
لحظه
moments
U
لحظه گشتاور چرخشی
minute
U
ان لحظه
now
U
در این لحظه
jiffy
U
یک لحظه
transient
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transients
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
step
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
stepping
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
stand off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
trace
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traced
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traces
U
برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
instant
U
لحظه
instants
U
لحظه
stall
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
vector
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vectors
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
snapshot
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
snapshot
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshots
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
snapshots
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
scroll
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
scrolls
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
takeoff
U
لحظه اغازپرش
takeoffs
U
لحظه اغازپرش
block time
U
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
chronoscope
U
لحظه شمار
cps
U
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
cut off velocity
U
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
double hi
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double touch
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
edlin
U
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
heading crossing angle
U
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
in an instant
U
دریک لحظه
in two shakes
U
در یک لحظه
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
jiff
U
یک لحظه
modem
U
مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
momently
U
هر لحظه
monoprogramming system
U
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
multi user system
U
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
one address computer
U
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
plumb point
U
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
pop down menu
U
منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
pop up window
U
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
pullout
U
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
simultaneous foul
U
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
step through
U
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
stound
U
لحظه
strong side
U
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
trice
U
لحظه
ultimate stress
U
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
warm standby
U
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
If you wI'll wait a moment.
U
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Other Matches
nick of time
<idiom>
U
درآخرین لحظه
last-minute hitch
U
گیریی در لحظه آخر
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
It was the work of a moment .
U
کا ریک لحظه بود
The moment I set eyes on you. ,
U
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
from now on
<idiom>
U
درست از همین لحظه به بعد
sleep a wink
<idiom>
U
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
Let me think a moment .
U
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
I just had dinner.
U
درست چند لحظه قبل شام خوردم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com