English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i cannot think of it U فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
fed up with <idiom> U از دست کسی یا چیزی خسته شدن
wayworn U خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
overweary U زیاده خسته کردن خسته شدن
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
im regret that U بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
My tea isnt cool enough to drink. U چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
I could have sworn that there was somebody in the next room . U می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
it is not p for meto stay U نمیتوانم بمانم
olives a good oil U من نمیتوانم انرابخرم
if i only could see him U حیف که نمیتوانم او راببینم
i know not neither can i guess U نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
i cannot say him nay U نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
i cannot positively promise U نمیتوانم قول قطعی بدهم
i am impatient for it U نمیتوانم برای ان صبر کنم
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
one hundred times as many U سد چندان
pretty good U نه چندان بد
sextuple U شش چندان
tenfold U ده چندان
so much U چندان
he drank himself to death U چندان
folds U چندان
as much a U دو چندان
folded U چندان
as much as U چندان که
two fold U دو چندان
fold U چندان
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
so U چندان همینطور
quantum sufficit U چندان که بس باشد
very U چندان فراوان
not ahunderd mails flom U نه چندان دوراز
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
make little of U چندان سودی نبردن از
it matters little U چندان اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it is not very hard U چندان سخت نیست
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
i made little of it U چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
the dust panned out pootly U ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
it wasdone in no time U انجام این کار چندان طولی نکشید
the ship is hull down U کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
i had half a mind to go U چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
i am pushed for money U هستم
am U هستم
I'm U من هستم
i feel U گرسنه هستم
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
we owe him for his services U خدمات او هستم
I'm thirsty. من تشنه هستم.
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
i feel sleepy U خواب الود هستم
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
i am at your service U در خدمت شما هستم
i await you U منتظر شما هستم
own a house U دارای خانهای هستم
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
i am bend on going U مصمم هستم بروم
feet dry U روی هدف هستم
iam a for his life U برای جانش دل واپس هستم
i am about that U من در این خصوص دلواپس هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
i am not made of salt U مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I look forward to receiving your reply. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I am your humble servant . I defer to you . U من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I know the area more or less . U کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I am very orderly and systematic in my work . U درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
octuple U هشت چندان هشت برابر کردن
steadied U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadying U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality. U برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
outworn U خسته
jadish U خسته
weary U خسته
exhausted U خسته
wearied U خسته
wind broken U خسته
wearying U خسته
whacked U خسته
tired U خسته
tire U خسته
played out U خسته
blown U خسته
careworn <adj.> U دل خسته
tires U خسته
tiring U خسته
tiredly U خسته
wearies U خسته
washed out U خسته
footworn U خسته
jaded U خسته
aweary U خسته
ennuied U خسته
washed-out U خسته
spent U خسته
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
seared U خسته خشکاندن
weed out <idiom> U خسته شدن از
to knock up U خسته شدن
dulls U خسته کننده
tires U خسته کردن
tire U خسته کردن
sears U خسته خشکاندن
sear U خسته خشکاندن
neurasthenia U خسته روانی
tiring U خسته کردن
fatigable U خسته شدنی
worn-out U خسته و کوفته
blah U خسته کننده
weariful U خسته کننده
fatig U خسته کننده
way worn U خسته سفر
it irks me U خسته شدم
he seems to be tired U خسته بنظرمیرسد
he seems to be tired U خسته مینماید
forworn U وامانده خسته
worn out U خسته و کوفته
way worn U خسته راه
overworks U خود را خسته
dulling U خسته کننده
run ragged <idiom> U خسته شدن
dead alive U خسته کننده
harass U خسته کردن
harasses U خسته کردن
fag U خسته کردن
fags U خسته کردن
fatiguing U خسته کننده
played out <idiom> U خسته ،از پا درآمده
prosish U خسته کننده
fatigues U خسته کردن
fatigue U خسته شدن
fatigue U خسته کردن
fatigued U خسته شدن
fatigued U خسته کردن
bore U خسته کردن
forwearied U خسته فرسوده
dullest U خسته کننده
duller U خسته کننده
dulled U خسته کننده
dull U خسته کننده
fatigues U خسته شدن
overstrain U خسته کردن
strains U خسته کردن
fatiguable U خسته شدنی
pest house U خسته خانه
pesthouse U خسته خانه
strain U خسته کردن
to do up U خسته کردن
bores U خسته کننده
bores U خسته کردن
tired of writing U خسته از نوشتن
bore U خسته کننده
tedious U خسته کننده
stump U خسته وکوفته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com