Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
funnily
U
چنانکه خنده اورد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
supplement
U
پس اورد هم اورد
rivals
U
هم اورد
rivalling
U
هم اورد
rivalled
U
هم اورد
rivaling
U
هم اورد
rivaled
U
هم اورد
rival
U
هم اورد
flotsam
U
اب اورد
souvenir
U
ره اورد
competitor
U
هم اورد
competitors
U
هم اورد
supplements
U
پس اورد هم اورد
corrival
U
هم اورد
supplemented
U
پس اورد هم اورد
moraine
U
یخ اورد
souvenirs
U
ره اورد
gifts
U
ره اورد
gift
U
ره اورد
supplementing
U
پس اورد هم اورد
antagonist
U
هم اورد
antagonists
U
هم اورد
presented
U
ره اورد اهداء
present
U
ره اورد اهداء
presents
U
ره اورد اهداء
grievous
U
اندوه اورد
adversaries
U
مبارز هم اورد
presenting
U
ره اورد اهداء
jetsam
U
کالای اب اورد
size
U
بر اورد کردن
sizes
U
بر اورد کردن
consequences
U
دست اورد
consequence
U
دست اورد
resulted
U
دست اورد
result
U
دست اورد
resulting
U
دست اورد
snowdrifts
U
برف باد اورد
he brought more money
U
باز پول اورد
he called his kindred together
U
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
snowdrift
U
برف باد اورد
annual accumulation of sediment
U
سال اورد ته نشست
epispastic
U
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money
U
قدری دیگر پول اورد
nauseant
U
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
can one p a soul out of hell?
U
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
he lined up his men
U
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors
U
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
office of the future
U
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
U
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
frays
U
وحشت
panic
U
وحشت
panicked
U
وحشت
gris
U
وحشت
awfulness
U
وحشت
panicking
U
وحشت
funk
U
وحشت
frayed
U
وحشت
fray
U
وحشت
awless
U
بی وحشت
dismalness
U
وحشت
dread
U
وحشت
dreads
U
وحشت
awe
U
وحشت
awed
U
وحشت
trepidation
U
وحشت
jitters
U
وحشت
fears
U
وحشت
fright
U
وحشت
fearing
U
وحشت
feared
U
وحشت
fear
U
وحشت
frights
U
وحشت
abhorrence
U
وحشت
dreading
U
وحشت
how
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
cuse of a
U
موجب وحشت
panic stricken
U
وحشت زده
pavor nocturnus
U
وحشت شبانه
fear prayer
U
نماز وحشت
dismayed
U
وحشت زدگی
dismay
U
وحشت زدگی
morbid
U
وحشت اور
forlornness
U
وحشت یاس
dismaying
U
وحشت زدگی
panic struck
U
وحشت زده
fear of the future
U
وحشت از آینده
horror struck
U
وحشت زده
affright
U
وحشت زده
alarum
U
بیم و وحشت
strike with terror
U
وحشت زده
horror-struck
U
وحشت زده
awestruck
U
وحشت زده
awestricken
U
وحشت زده
frightened
U
وحشت زده
dismays
U
وحشت زدگی
frights
U
هراس وحشت
terror
U
وحشت بلا
terrors
U
وحشت بلا
horror
U
وحشت مورمور
requiems
U
نماز وحشت
fright
U
هراس وحشت
requiem
U
نماز وحشت
horrors
U
وحشت مورمور
aghast
U
وحشت زده
struck with teror
U
وحشت زده
bar mitzvah
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor
U
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
probabiliorism
U
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
kame
U
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
an ovoviviparous animal
U
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
as is well known
U
چنانکه مشهور
as it deserves
U
چنانکه باید
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
prettily
U
چنانکه زیبانماید
insolubly
U
چنانکه اب نشود
dilatorily
U
چنانکه پرشود
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
so to speak
U
چنانکه گویی
admissibleness
U
چنانکه روا
proper
U
چنانکه شایدوباید
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
gally
U
وحشت زده کردن
horrifying
U
وحشت زده کردن
terrify
U
وحشت زده کردن
terrible
U
وحشت اور ترسناک
terrifies
U
وحشت زده کردن
horrify
U
وحشت زده کردن
terrified
U
وحشت زده کردن
horrendous
U
ترسناک وحشت اور
startles
U
وحشت زده شدن
horrified
U
وحشت زده کردن
horrifies
U
وحشت زده کردن
startle
U
وحشت زده شدن
startles
U
پرش وحشت زدگی
terrifying
U
وحشت زده کردن
startled
U
پرش وحشت زدگی
startled
U
وحشت زده شدن
appalled
U
وحشت زده شدن
appal
U
وحشت زده شدن
appallingly
U
وحشت زده شدن
heart skip a beat
<idiom>
U
وحشت زده یا بر آشفتن
appall
U
وحشت زده شدن
startle
U
پرش وحشت زدگی
appals
U
وحشت زده شدن
jittery
U
وحشت زده و عصبی
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
meetly
U
چنانکه در خور باشد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
interminably
U
چنانکه تمام نشود
meetly
U
چنانکه باید و شاید
medially
U
چنانکه درمیان باشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
My hair stood on end .
U
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy
U
وحشت زده غیر عادی
gruesome
U
وحشت اور نفرت انگیز
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
to put the fear of God into somebody
U
کسی را وحشت زده کردن
panicked
U
هراس وحشت زده کردن
overawes
U
خیلی وحشت زده کردن
panicking
U
هراس وحشت زده کردن
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
overawe
U
خیلی وحشت زده کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com