Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
Other Matches
an irrepressible person
U
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
incomputably
U
بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable
U
که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy
U
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
U
بى کاه نتوان خشت ساخت .
ineffably
U
بطوریکه نتوان بیان کرد
kittle cattle
U
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
irretraceable
U
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irrepressible joy
U
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
U
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
an inseparable prefix
U
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
no enemy is insignificant
U
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
incomprehensibly
U
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irredeemably
U
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
illimitably
U
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
incommunicableness
U
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
U
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
oversale
U
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
as
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
prettily
U
چنانکه زیبانماید
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
proper
U
چنانکه شایدوباید
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
as it deserves
U
چنانکه باید
admissibleness
U
چنانکه روا
so to speak
U
چنانکه گویی
as is well known
U
چنانکه مشهور
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
an impossible hat
U
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
according as
چنانکه بدان سان که
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
meetly
U
چنانکه در خور باشد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
medially
U
چنانکه درمیان باشد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
U
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
rough handling of a thing
U
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com