Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
repent
U
توبه کردن پشیمان شدن
repented
U
توبه کردن پشیمان شدن
repenting
U
توبه کردن پشیمان شدن
repents
U
توبه کردن پشیمان شدن
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
regretful
U
پشیمان
penintent
U
پشیمان
penitent
U
پشیمان
contrite
U
پشیمان
you shall sweat for it
U
پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it
U
پشیمان خواهید شد
kick oneself
<idiom>
U
پشیمان شدن
rue
U
پشیمان شدن
rued
U
پشیمان شدن
rues
U
پشیمان شدن
ruing
U
پشیمان شدن
She wI'll regret it bitterly.
U
مثل سگ پشیمان خواهد شد
relent
U
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relents
U
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He regareted his misdeed.
U
از عمل زشت خود پشیمان گشت
relenting
U
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relented
U
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
repentance
U
توبه
resipiscence
U
توبه
irrepentant
U
بی توبه
contrition
U
توبه
penitence
U
ندامت توبه
impenitence
U
عدم توبه
contrite
U
توبه کار
penintent
U
توبه کار
repenter
U
توبه کار
impenitent
U
توبه ناپذیر
penitent
U
توبه کار
magdalen or lene
U
فاحشه توبه کرده
shrift
U
ایین توبه وبخشش
repentantly
U
از روی توبه و پشیمانی
resipiscent
U
توبه کار تائب
penitently
U
از روی پشیمانی و توبه
contritely
U
ازروی توبه وپشیمانی
penitential psalms
U
مزامیر توبه و استغفار
shrive
U
توبه دادن وبخشیدن
penance
U
وادار به توبه کردن
to do penance
U
با ریاضت توبه کردن
penintent
U
شخص توبه کار
contrite
U
از روی توبه وپشیمانی
to be penanced
U
با ریاضت توبه کردن
penance
U
توبه وطلب بخشایش پشیمانی
shrove tuesday
U
سه شنبه قبل ازچهارشنبه توبه
to repent one's sins
U
از گناهان خود توبه کردن
shrovetide
U
سه روز قبل ازچهارشنبه توبه
impenitence
U
بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
mardi gras
U
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
so that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
as
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
dilatorily
U
چنانکه پرشود
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
so to speak
U
چنانکه گویی
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
as is well known
U
چنانکه مشهور
as it deserves
U
چنانکه باید
admissibleness
U
چنانکه روا
proper
U
چنانکه شایدوباید
prettily
U
چنانکه زیبانماید
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
interminably
U
چنانکه تمام نشود
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
meetly
U
چنانکه در خور باشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
according as
چنانکه بدان سان که
funnily
U
چنانکه خنده اورد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
medially
U
چنانکه درمیان باشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
To vow never to do it again.
<idiom>
پشت دست خود را داغ کردن
[توبه کردن]
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing
U
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com