Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
enucleation
U
توضیح روشن سازی
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
nervine
U
دارویی که پی ها را ارام سازدیا نیرودهد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
as
U
چنانکه
how
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
so to speak
U
چنانکه گویی
admissibleness
U
چنانکه روا
as is well known
U
چنانکه مشهور
prettily
U
چنانکه زیبانماید
as it deserves
U
چنانکه باید
proper
U
چنانکه شایدوباید
dilatorily
U
چنانکه پرشود
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
medially
U
چنانکه درمیان باشد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
according as
چنانکه بدان سان که
meetly
U
چنانکه در خور باشد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
interminably
U
چنانکه تمام نشود
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
treatises
U
توضیح
treatise
U
توضیح
commenting
U
توضیح
commented
U
توضیح
elucidation
U
توضیح
explication
U
توضیح
explanation
U
توضیح
explanations
U
توضیح
remarking
U
توضیح
remarks
U
توضیح
illustration
U
توضیح
illustrations
U
توضیح
remarked
U
توضیح
remark
U
توضیح
paraphrases
U
توضیح
paraphrasing
U
توضیح
comment
U
توضیح
paraphrase
U
توضیح
clarification
U
توضیح
paraphrased
U
توضیح
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
explaining
U
توضیح دادن
explains
U
توضیح دادن
explain
U
توضیح دادن
illustrative
U
توضیح دهنده
song and dance
U
توضیح زاید
song and dance
U
توضیح واضحات
to offer an explanation
U
توضیح دادن
explian
U
توضیح دادن
explained
U
توضیح دادن
account for
U
توضیح دادن
elucidator
U
توضیح دهنده
accountable
U
قابل توضیح
get across
<idiom>
U
توضیح دادن
expositor
U
توضیح دهنده
superscription
U
توضیح ادرس
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
step up
<idiom>
U
توضیح گرفتن
epexegetically
U
برای توضیح
exponible
U
توضیح بردار
epexegetically
U
منباب توضیح
apodictic
U
قابل توضیح
apodeictic
U
قابل توضیح
illustrate
U
توضیح دادن
explanatorily
U
منباب توضیح
illustrates
U
توضیح دادن
illustrating
U
توضیح دادن
explicator
U
توضیح دهنده
description of error
U
توضیح عیب
description of error
U
توضیح اشکال
defect description
U
توضیح نقص
statements
U
شرح توضیح
fault description
U
توضیح نقص
statement
U
شرح توضیح
error description
U
توضیح اشکال
error description
U
توضیح نقص
fault description
U
توضیح اشکال
defect description
U
توضیح اشکال
comprehensible
<adj.>
U
قابل توضیح
reasonable
[comprehensible]
<adj.>
U
قابل توضیح
understandable
<adj.>
U
قابل توضیح
explicable
U
قابل توضیح
states
U
توضیح دادن
gloss
U
تفصیل توضیح
explicable
<adj.>
U
قابل توضیح
stating
U
توضیح دادن
defect description
U
توضیح خرابی
clearest
U
توضیح دادن
fault description
U
توضیح عیب
clear
U
توضیح دادن
defect description
U
توضیح عیب
error description
U
توضیح عیب
clearer
U
توضیح دادن
fault description
U
توضیح مشکل
error description
U
توضیح مشکل
description of error
U
توضیح خرابی
error description
U
توضیح خرابی
fault description
U
توضیح خرابی
description of error
U
توضیح نقص
defect description
U
توضیح مشکل
description of error
U
توضیح مشکل
clears
U
توضیح دادن
state-
U
توضیح دادن
state
U
توضیح دادن
stated
U
توضیح دادن
illustrators
U
توضیح دهنده
illustrator
U
توضیح دهنده
inexplicability
U
توضیح ناپذیری
unaccountable
U
توضیح ناپذیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com