Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
scandal
U
رسوایی
scandals
U
رسوایی
dishonour
U
رسوایی
opprobrium
U
رسوایی
infamy
U
رسوایی
to stab in the back
U
رسوایی
disgrace
U
رسوایی
disgraced
U
رسوایی
disgraces
U
رسوایی
dishonours
U
رسوایی
dishonouring
U
رسوایی
dishonoured
U
رسوایی
dishonors
U
رسوایی
dishonoring
U
رسوایی
dishonored
U
رسوایی
calumnies
U
رسوایی
blatancy
U
رسوایی
calumny
U
رسوایی
dishonor
U
رسوایی
burning disgrace
U
رسوایی
ill fame
U
رسوایی
ignominy
U
رسوایی
reproaches
U
توبیخ رسوایی
reproached
U
توبیخ رسوایی
flagrance
U
اشکاری رسوایی
in queer street
U
دچار رسوایی
flagrancy
U
اشکاری رسوایی
reproaching
U
توبیخ رسوایی
reproach
U
توبیخ رسوایی
odium
U
عداوت رسوایی
infamous
U
رسوایی اور
scandalous
U
رسوایی اور
disrepute
U
رسوایی بی احترامی
notoriety
U
رسوایی بدنامی
disgraceful
U
رسوایی اور
disreputable
U
بی اعتبار مایه رسوایی
to fling
U
بوق رسوایی زدن
to create
[cause]
a scandal
U
رسوایی راه انداختن
corrival
U
هم اورد
antagonist
U
هم اورد
antagonists
U
هم اورد
gift
U
ره اورد
gifts
U
ره اورد
moraine
U
یخ اورد
flotsam
U
اب اورد
rivals
U
هم اورد
rivalling
U
هم اورد
souvenir
U
ره اورد
supplement
U
پس اورد هم اورد
competitors
U
هم اورد
supplementing
U
پس اورد هم اورد
supplements
U
پس اورد هم اورد
souvenirs
U
ره اورد
competitor
U
هم اورد
supplemented
U
پس اورد هم اورد
rival
U
هم اورد
rivaled
U
هم اورد
rivaling
U
هم اورد
rivalled
U
هم اورد
derogatory
U
زیان اور ومایه رسوایی
ignominious
U
موجب رسوایی ننگ اور
indelible disgrace
U
رسوایی که اثاران محویافراموش نشود
size
U
بر اورد کردن
present
U
ره اورد اهداء
sizes
U
بر اورد کردن
presented
U
ره اورد اهداء
grievous
U
اندوه اورد
presenting
U
ره اورد اهداء
resulting
U
دست اورد
consequences
U
دست اورد
resulted
U
دست اورد
adversaries
U
مبارز هم اورد
result
U
دست اورد
presents
U
ره اورد اهداء
jetsam
U
کالای اب اورد
consequence
U
دست اورد
annual accumulation of sediment
U
سال اورد ته نشست
he brought more money
U
باز پول اورد
snowdrift
U
برف باد اورد
snowdrifts
U
برف باد اورد
he called his kindred together
U
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
he is a shame to his family
U
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
nauseant
U
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
he brought more money
U
قدری دیگر پول اورد
epispastic
U
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
can one p a soul out of hell?
U
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
he lined up his men
U
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
scissors
U
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
office of the future
U
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
U
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
in the event that
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
how
U
چنانکه
bar mitzvah
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
kame
U
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probabiliorism
U
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
pusher tractor
U
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
an ovoviviparous animal
U
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
so to speak
U
چنانکه گویی
prettily
U
چنانکه زیبانماید
proper
U
چنانکه شایدوباید
dilatorily
U
چنانکه پرشود
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
as is well known
U
چنانکه مشهور
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
admissibleness
U
چنانکه روا
as it deserves
U
چنانکه باید
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
medially
U
چنانکه درمیان باشد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
meetly
U
چنانکه در خور باشد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
meetly
U
چنانکه باید و شاید
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
according as
چنانکه بدان سان که
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
interminably
U
چنانکه تمام نشود
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
hard contact printing
U
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
setup
U
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com