English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
funnily U چنانکه خنده اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
sportiveŠetc U خنده کن خنده وبازی کن
supplementing U پس اورد هم اورد
souvenir U ره اورد
souvenirs U ره اورد
antagonist U هم اورد
rivals U هم اورد
rivalling U هم اورد
supplemented U پس اورد هم اورد
supplements U پس اورد هم اورد
rivaling U هم اورد
rivaled U هم اورد
rival U هم اورد
moraine U یخ اورد
rivalled U هم اورد
supplement U پس اورد هم اورد
flotsam U اب اورد
competitor U هم اورد
competitors U هم اورد
corrival U هم اورد
gifts U ره اورد
gift U ره اورد
antagonists U هم اورد
adversaries U مبارز هم اورد
presents U ره اورد اهداء
grievous U اندوه اورد
result U دست اورد
presenting U ره اورد اهداء
resulting U دست اورد
jetsam U کالای اب اورد
resulted U دست اورد
consequences U دست اورد
presented U ره اورد اهداء
present U ره اورد اهداء
consequence U دست اورد
size U بر اورد کردن
sizes U بر اورد کردن
he brought more money U باز پول اورد
he called his kindred together U خوبشاوندان خودرافراهم اورد
snowdrift U برف باد اورد
annual accumulation of sediment U سال اورد ته نشست
snowdrifts U برف باد اورد
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
he brought more money U قدری دیگر پول اورد
can one p a soul out of hell? U ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
he lined up his men U مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow U کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors U سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
teething ring U حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
office of the future U ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
as U چنانکه
probabiliorism U عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
bar mitzvahs U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor U تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
an ovoviviparous animal U جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
kame U تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
bar mitzvah U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
as it deserves U چنانکه باید
proper U چنانکه شایدوباید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
so to speak U چنانکه گویی
coordinately U چنانکه یکجورباشد
dilatorily U چنانکه پرشود
prettily U چنانکه زیبانماید
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
admissibleness U چنانکه روا
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as is well known U چنانکه مشهور
insolubly U چنانکه اب نشود
permissively U چنانکه مخیرسازد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
according as چنانکه بدان سان که
effusively U چنانکه گویی بریزد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
according to his version U چنانکه او شرح میداد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
permissively U چنانکه اجازه بدهد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
invisibly U چنانکه دیده نشود
meetly U چنانکه باید و شاید
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
medially U چنانکه درمیان باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
interminably U چنانکه تمام نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
laughing U خنده
laughed U خنده
laughter U خنده
laughs U خنده
laugh U خنده
belly laugh U خنده از ته دل
irrision U خنده
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
hard contact printing U چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
farcical U خنده اور
nicker U خنده کردن
tricksy U بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
risible U خنده اور
sarcasm U زهر خنده
laughing U خنده اور
ridiculous U خنده دار
humorous U خنده اور
laughed U صدای خنده
laugh U صدای خنده
gaff U خنده بلند
laughable U خنده دار
fleer U خنده نیشدار
hilarious U خنده دار
to laugh away U با خنده گذراندن
howler U خنده اور
laughs U صدای خنده
laughing stock U مایهی خنده
A forced laugh. U خنده زورکی
laugher U خنده کننده
laughingstock U مایه خنده
laughter is infectious U خنده مسری
irrision U خنده استهزایی
lusory U بازی کن خنده کن
howlers U خنده اور
ludicrous U خنده اور
laugh down U با خنده از رو بردن
grin U خنده نیشی
crack up <idiom> U از خنده ترکیدن
To burst with laughter. U از خنده غش کردن
laugh away U با خنده گذراندن
sniggers U خنده استهزاامیز
sniggering U خنده استهزاامیز
boisterous laughter U خنده بلند
grinned U خنده نیشی
titter U خنده تو دزدیده
playfully U با خنده و بازی
comics U خنده دار
titters U خنده تو دزدیده
tittered U خنده تو دزدیده
comic U خنده دار
tittering U خنده تو دزدیده
serio comic U هم خنده دار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com