English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
acceptably U بطورقابل قبول
hereditably U بطورقابل توارث
intelligibly U بطورقابل درک
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
as much as possible U تا بتوان
as far as possible U تا انجا که بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
micron U 01 بتوان 6- متر
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
changing U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
change over U تغییر روش تغییر رویه
coordinately U چنانکه یکجورباشد
as it deserves U چنانکه باید
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
insolubly U چنانکه اب نشود
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
permissively U چنانکه مخیرسازد
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
interminably U چنانکه تمام نشود
meetly U چنانکه باید و شاید
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
medially U چنانکه درمیان باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
meetly U چنانکه در خور باشد
effusively U چنانکه گویی بریزد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
prettily U بخوبی چنانکه باید
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
funnily U چنانکه خنده اورد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
invisibly U چنانکه دیده نشود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
according as چنانکه بدان سان که
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com