English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
permissively U چنانکه اجازه بدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enhancing U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhances U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhanced U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhance U عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
asynchronous U کامپیوتری که به شبکهای وصل است تا شماره گیری مودم ها را کنترل کند و به کاربران در فاصله دور اجازه استفاده از اتصال مودم و دستیابی به شبکه بدهد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
more power to your elbow U خدابشما توفیق بدهد
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
He was pressed for pressed for ad answer . U به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
turncoat U کسی که تغییر مسلک بدهد
God bless you! U خدا برکتت [تان] بدهد!
turncoats U کسی که تغییر مسلک بدهد
more power to your elbow U خدازور بازو بشما بدهد
cedilla U نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
cedillas U نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
reconstituent U دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
floater U کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
acetiam U برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
oblique section U مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
free-for-alls U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
ecosystem U بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystems U بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
to rev [British E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-all U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
to goose [American E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
prettily U چنانکه زیبانماید
permissively U چنانکه مخیرسازد
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
proper U چنانکه شایدوباید
dilatorily U چنانکه پرشود
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
insolubly U چنانکه اب نشود
as it deserves U چنانکه باید
coordinately U چنانکه یکجورباشد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
as is well known U چنانکه مشهور
admissibleness U چنانکه روا
so to speak U چنانکه گویی
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
sacked U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
prettily U بخوبی چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
interminably U چنانکه تمام نشود
effusively U چنانکه گویی بریزد
funnily U چنانکه خنده اورد
meetly U چنانکه در خور باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
invisibly U چنانکه دیده نشود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
medially U چنانکه درمیان باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
captions U کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
caption U کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
most favored nation U کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
S HTTP U سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
softest U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft U که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
output bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> U گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
input bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
asopportunity offers U هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
initialize U تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
naming services U روش انتساب نام یکتا به هر کاربر یا گره یا کامپیوتر در شبکه که به سایر کاربران امکان دستیابی به منبع اشتراکی بدهد در یک شبکه گسترده 9
internetwork U تعدادی شبکه متصل بهم با استفاده از bridge و roater که به کاربر یک شبکه امکان دستیابی به هر منبع در شبکه دیگر بدهد
smart U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com