English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
Other Matches
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
period U دوران
eras U دوران
cycled U دوران
cycles U دوران
gyrations U دوران
gyration U دوران
vertigo U دوران
rotation U دوران
periods U دوران
cycle U دوران
era U دوران
swimming U دوران
circulations U دوران
circulation U دوران
dizzy U دچار دوران سر
space age U دوران کیهان
wartime U دوران جنگ
stound U دوران درد
sense of rotation U جهت دوران
aftertime U دوران پیری
distance between centers U طول دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
angle of rotation U زاویه دوران
rotation U چرخش دوران
rotation about a line U دوران دور یک خط
life U دوران زندگی
lives U دوران زندگی
axis of rotation U محور دوران
rotate U دوران کردن
rotated U دوران کردن
rotates U دوران کردن
off season U در دوران کسادی
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
peacetime U دوران صلح
climacteric U دوران یائسگی زن
wifehood U دوران زوجیت
qyaternary U دوران چهارم
plane of rotation U سطح دوران
lucid interval U دوران افاقه
revolution U چرخش دوران
revolutions U دوران شورش
revolutions U چرخش دوران
revolution U دوران شورش
off season U در دوران کم کاری
race U دوران مسیر
circulation U دوران خون
paleozoic U دوران اول
circulations U دوران خون
raced U دوران مسیر
races U دوران مسیر
fulcrum U نقطه دوران
jumped-up U تازه به دوران رسیده
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
off season U وابسته به این دوران
circulatory U مربوط یه دوران خون
golden ages U دوران رونق و رفاه
golden age U دوران رونق و رفاه
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
revolutions U دور دوران کامل
rotation U دوران گردش بدور
seasoned U دوران چاشنی زدن
seasons U دوران چاشنی زدن
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
revolution U دور دوران کامل
rotational U دوران گردش بدور
iceman U یخی بستر دوران یخ
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
geocentric U دوران زمین مرکزی
season U دوران چاشنی زدن
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
azoic U دوران ماقبل تاریخ
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twists U دوران حول محور افقی پیچش
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
roll U دوران حول محور طولی غلطش
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
twist U دوران حول محور افقی پیچش
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
gyro U برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
coriolis effect U پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
vane pump U خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
geriatrics U رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
angle of rotation U زاویه دوران زاویه چرخش
caducity U کهولت ضعف دوران کهولت
tertiary U قسمت سوم دوران سوم
magnetic ritation U گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
closed cycle reactor system U در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com