English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Where are the luggage trolleys? U چرخ دستی اسباب و اثاثیه کجا هستند؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Luggage U اسباب و اثاثیه
luggage van U واگن اسباب و اثاثیه
this luggage U این اسباب و اثاثیه
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
luggage lockers U قفس های اسباب و اثاثیه
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
Where are the luggage lockers? U قفسه های ویژه اسباب و اثاثیه کجاست؟
Can you help me with my luggage? U ممکن است اسباب و اثاثیه ام را حمل کنید؟
Take this luggage to the taxi, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
Could you help me carry my luggage? U ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
Will you have our luggage sent up? U آیا ممکن است اسباب و اثاثیه من را بالا بفرستید؟
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Take this luggage to the bus, please. لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
Where are the luggage trolleys? U چرخ دستی حمل بار کجا هستند؟
standard U محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standards U محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
manual U دستور رزمی دستی سیستم دستی
furnishings U اثاثیه
equipment U اثاثیه
gas fittings U اثاثیه گاز
unfurnished U بدون اثاثیه
dixings U اثاثیه مخلفات
the f. of a room U اثاثیه اطاق
disfurnish U بی اثاثیه کردن
craft revolving fund U حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
props U اثاثیه صحنه نمایش
accomodation U تدارک جا اثاثیه تطابق
To rearrange the futniture. U اثاثیه ( مبلمان ) راجابجا کردن
pantechnicon van U یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
craft reimbursable supply U اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
cads U محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad U محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
apparel U اسباب
tackled U اسباب
tackle U اسباب
freehand U بی اسباب
tackles U اسباب
remover U اسباب کش
devices U اسباب
apparatus U اسباب
tackling U اسباب
accouterment U اسباب
removers U اسباب کش
free handed U بی اسباب
tool U اسباب
lash up U اسباب
doodads U اسباب
doodad U اسباب
geap U اسباب
free hand U بی اسباب
fixings U اسباب
appliance U اسباب
appliances U اسباب
instrumentally U با اسباب
articles U اسباب
dixings U اسباب
device U اسباب
mountings U اسباب
article U اسباب
traps U اسباب
rigging U اسباب
gadget U اسباب
instrument U اسباب
gadgets U اسباب
whigmaleerie U اسباب
whigmaleery U اسباب
rig U اسباب
rigs U اسباب
outfits U اسباب
outfit U اسباب
things U اسباب
contrivances U اسباب
contraption U اسباب
contrivance U اسباب
rigged U اسباب
contraptions U اسباب
valuables U اسباب
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
fishing gear U اسباب ماهیگیری
dragged U اسباب لایروبی
exerciser U اسباب ورزش
military device U اسباب ارتشی
conspiracy U اسباب چینی
conspiracies U اسباب چینی
disfurnish U بی اسباب کردن
inhalator U اسباب استنشاق
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
drag U اسباب لایروبی
furniture U سامان اسباب
enginery U اسباب جنگی
appurtenance U اسباب جهاز
gear U اسباب لوازم
caboodle U اسباب سفر
causes of revelation U اسباب نزول
geared U اسباب لوازم
toys U اسباب بازی
crimper U اسباب فردادن مو
paraphernalia U اسباب لوازم
discommodity U اسباب زحمت
appliances U اسباب کار
toy U اسباب بازی
appliance U اسباب کار
thing U اسباب دارایی
malice U اسباب چینی
gears U اسباب لوازم
dumbbells U اسباب ورزشی
inconvenienced U اسباب زحمت
inconvenience U اسباب زحمت
stamper U اسباب کوبیدن
implement U اسباب اجراء
kit U اسباب کار
rectifier U اسباب تقطیر
resonator U اسباب ارتعاش
slide U اسباب لغزنده
engine U موتور اسباب
moved U اسباب کشی
slides U اسباب لغزنده
moves U اسباب کشی
spared U اسباب یدکی
playthings U اسباب بازی
plaything U اسباب بازی
trocar U اسباب بزل
inconveniences U اسباب زحمت
inconveniencing U اسباب زحمت
kits U اسباب کار
implements U اسباب اجراء
spare U اسباب یدکی
implementing U اسباب اجراء
tools U اسباب کار
dumbbell U اسباب ورزشی
utensil U وسایل اسباب
implemented U اسباب اجراء
purofier U اسباب پاک کن
move U اسباب کشی
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
drags U اسباب لایروبی
utensils U وسایل اسباب
ScriptX U هستند
are U هستند
plants indigenous to that soil U هستند
they are all of one mind U هستند
devices U دستگاه اسباب وسیله
device U دستگاه اسباب وسیله
apparatus U اسباب و وسایل ژیمناستیک
churn U بوسیله اسباب گردنده
bauble U اسباب بازی بچه
peeler U اسباب پوست کن پلیس
baubles U اسباب بازی بچه
churned U بوسیله اسباب گردنده
powder puff U اسباب پودر زنی
churns U بوسیله اسباب گردنده
powder puffs U اسباب پودر زنی
encumber U اسباب زحمت شدن
encumbered U اسباب زحمت شدن
leech U اسباب خون گیری
encumbering U اسباب زحمت شدن
encumbers U اسباب زحمت شدن
roulette U اسباب قمار چرخان
leeches U اسباب خون گیری
peelers U اسباب پوست کن پلیس
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
moved U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
surveying insatrument U اسباب نقشه برداری
spurtle U اسباب اتش همزن
piano player U اسباب پیانو زنی
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
move house U اسباب کشی کردن
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
mathematical instrument U اسباب نگاره کشی
move U اسباب کشی کردن
to form a plot U اسباب چینی کردن
part U اسباب یدکی اتومبیل
partition U وسیله یا اسباب تفکیک
partitions U وسیله یا اسباب تفکیک
vinifacteur U اسباب شراب سازی
trangam U اسباب عجیب وغریب
toylike U مثل اسباب بازی
toyer U سازنده اسباب بازی
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
lay out U اسباب خرده ریز
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
coffee roaster U اسباب بودادن قهوه
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
purofier U اسباب تصفیه گاز
equipage U اسباب و لوازم جنگی
conspiratress U اسباب چینی کردن
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
dentifactor U اسباب دندان سازی
emcumber U اسباب زحمت شدن
shear U اسباب برش قیچی
hatcher U اسباب جوجه گیری
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
handier U دستی
handy U دستی
levorotation U چپ دستی
manual U دستی
three handed U سه دستی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com