Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unsaturated fat
U
چربی اشباع نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
poly unsaturated fat
U
پلی چربی اشباع نشده
Other Matches
saturated fats
U
چربی اشباع شده
saturated fat
U
چربی اشباع شده
unsaturated
U
اشباع نشده
unsaturate
U
اشباع نشده
unsaturated
U
ترکیب اشباع نشده
unsaturate
U
ترکیب اشباع نشده
polyunsaturated
U
دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene
U
هیدرو کربن اشباع نشده
lipoma
U
تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble
U
قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
degreasing
U
پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
fatter
U
چربی چربی دار
fattest
U
چربی چربی دار
fat
U
چربی چربی دار
fats
U
چربی چربی دار
unpremediated
U
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unborn
U
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unbaoked
U
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
undisciplined
U
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked
U
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unobligated
U
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbroke
U
رام نشده سوقان گیری نشده
uncommitted
U
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved
U
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
irredenta
U
انجام نشده جبران نشده
unsought
U
جستجو نشده کشف نشده
unasked
U
خواسته نشده پرسیده نشده
inconsummate
U
تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed
U
جبران نشده سبک نشده
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
unsifted
U
الک نشده رسیدگی نشده
unset
U
جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried
U
امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged
U
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unintended saving
U
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete
U
انجام نشده پر نشده
impregnation
U
اشباع
saturated
U
اشباع
satiation
U
اشباع
suffusion
U
اشباع
concentration
U
اشباع
saturation
U
اشباع
concentrations
U
اشباع
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
U
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
greased
U
چربی
greasy
U
چربی
grease
U
چربی
meagre
U
بی چربی
lipide
U
چربی
creaminess
U
چربی
lipid
U
چربی
fatless
U
بی چربی
adiposeness or diposity
U
چربی
greasing
U
چربی
greasily
U
با چربی
greasiness
U
چربی
thin
U
کم چربی
fattest
U
چربی
thins
U
کم چربی
fats
U
چربی
fatter
U
چربی
fat
U
چربی
thinners
U
کم چربی
oiling
U
چربی
oils
U
چربی
fatness
U
چربی
lubricous
U
چربی
oil
U
چربی
thinnest
U
کم چربی
meager
U
بی چربی
myelin
U
چربی پی
thinned
U
کم چربی
oiliness
U
چربی
saturates
U
اشباع شدن
saturates
U
اشباع کردن
saturate
U
اشباع شدن
saturate
U
اشباع کردن
imbue
U
اشباع کردن
imbued
U
اشباع کردن
imbues
U
اشباع کردن
anode saturation
U
اشباع اند
imbuing
U
اشباع کردن
saturating
U
اشباع شدن
imbibed
U
اشباع کردن
imbibe
U
اشباع کردن
satiating
U
اشباع شدن
satiates
U
اشباع شدن
satiated
U
اشباع شدن
satiate
U
اشباع شدن
saturated
U
اشباع شده
imbibes
U
اشباع کردن
waterlogged
U
ازاب اشباع
saturating
U
اشباع کردن
sodden
U
اشباع شده
current saturation
U
اشباع اند
plate saturation
U
اشباع اند
saturated zone
U
منطقه اشباع
filament saturation
U
اشباع افروزه
imbibing
U
اشباع کردن
saturant
U
اشباع شده
saturable
U
اشباع شدنی
satiable
U
قابل اشباع
impregnant
U
اشباع شده
saturation state
U
رژیم اشباع
satiable
U
اشباع شدنی
ingraft
U
اشباع کردن
pervasivenness
U
قوه اشباع
overfull employment
U
اشباع اشتغال
neural satiation
U
اشباع عصبی
magnetic saturation
U
اشباع مغناطیسی
filament saturation
U
اشباع دمایی
zine of saturation
U
منطقه اشباع
degree of saturation
U
درجه اشباع
saturation capacity
U
گنجایش اشباع
temperature saturation
U
اشباع دمایی
subsaturation
U
شبه اشباع
voltage saturation
U
اشباع اند
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
steep
U
اشباع کردن
saturator
U
اشباع کننده
voltage saturation
U
اشباع ولتاژی
steepest
U
اشباع کردن
saturation current
U
جریان اشباع
color saturation
U
اشباع رنگ
saturation factor
U
ضریب اشباع
magnetic saturation
U
اشباع اهن
adipic
U
وابسته به چربی
suint
U
چربی پشم
lipotropic
U
چربی سوز
sebaceous
U
چربی دار
lipuria
U
چربی در پیشاب
leather head
U
چربی دانه
comedo
U
چربی دانه
whipping cream
U
خامهی پر چربی
skim milk
U
شیر بی چربی
casein
U
پنیر بی چربی
vegtable fat
U
چربی گیاهی
adipocere
U
چربی لاش
adipose tissue
U
بافت چربی
wool fat
U
چربی پشم
animal fat
U
چربی حیوانی
degreasing
U
اب کردن چربی
fat is insoluble in water
U
چربی در اب حل نمیشود
fattiness
U
خاصیت چربی
lipophilic
U
چربی گرای
lipophilic
U
چربی دوست
lipomatous
U
چربی مانند
lipoid
U
شبه چربی
aliphatic
U
چربی دار
blackhead
U
چربی دانه
blackheads
U
چربی دانه
grease trap
U
بازیابی چربی
grease trap
U
چربی گیر
flense
U
چربی گرفتن از
wool grease
U
چربی پشم
fatty
U
چربی مانند
greasing
U
روغن چربی
greased
U
روغن چربی
lard
U
چربی خوک
grease
U
روغن چربی
saturated transistor
U
ترانزیستور اشباع شده
saturated soil paste
U
خمیر خاک اشباع
saturated air
U
هوای اشباع شده
saturant
U
بحد اشباع رسیده
indoctrinates
U
اغشتن اشباع کردن
chroma
U
درجه اشباع رنگ
under szturated rock
U
سنگ زیر اشباع
indoctrinating
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinated
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinate
U
اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage
U
ولتاژ اشباع کلکتور
pervasiveness
U
قوه سرایت یا اشباع
suffuse
U
پوشاندن اشباع کردن
suffused
U
پوشاندن اشباع کردن
suffuses
U
پوشاندن اشباع کردن
subsaturated
U
نیمه اشباع شده
suffusing
U
پوشاندن اشباع کردن
chalk-line
U
[ریسمان اشباع شده با گچ]
blobber
U
چربی یاپیه نهنگ
lubricity
U
شهوانی بودن چربی
lipolysis
U
تجزیه وتحلیل چربی
greasily
U
به شکل روغن یا چربی
adipose tissue
U
چربی حیوانی پیه
emulsion
U
ذرات چربی دراب
emulsioned
U
ذرات چربی دراب
emulsioning
U
ذرات چربی دراب
fatback
U
چربی پشت خوک
emulsions
U
ذرات چربی دراب
soaks
U
بوسیله مایع اشباع شدن
soak
U
بوسیله مایع اشباع شدن
lard
U
گوشت خوک چربی زدن
butyrometer
U
الت سنجش چربی شیر
blubber
U
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbers
U
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered
U
چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering
U
چربی اوردن هایهای گریستن
geraniol
U
الکل اشباع شده مایع و معطر
inundating
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com