Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mace bearer
U
چاووش
caduceus
U
عصای چاووش
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
ministration
U
اجراء
performances
U
اجراء
fulfillment
U
اجراء
performance
U
اجراء
applicatory
U
قابل اجراء
implement
U
اسباب اجراء
enforceable
U
قابل اجراء
impracticable
U
اجراء نشدنی
implemented
U
اسباب اجراء
applicable
U
قابل اجراء
implementing
U
اسباب اجراء
implements
U
اسباب اجراء
applicability
U
قابلیت اجراء
purview
U
قلمرو اجراء چشم رس
histrionics
U
اجراء نمایش فاهرسازی
load and go
U
بار کنش و اجراء
infeasible
U
غیر عملی اجراء نشدنی
abort
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
songfest
U
دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
implements
U
اجراء کردن تکمیل کردن
implementing
U
اجراء کردن تکمیل کردن
implemented
U
اجراء کردن تکمیل کردن
implement
U
اجراء کردن تکمیل کردن
commissioner
U
مامور
functionery
U
مامور
agents
U
مامور
commissionaire
U
مامور
commissionaires
U
مامور
officer
U
مامور
bedel
U
مامور
commissioners
U
مامور
agent
U
مامور
officers
U
مامور
official
U
مامور
bedell
U
مامور
missionaries
U
مامور
appointed
U
مامور
missionary
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
pursuivant
U
مامور
functionary
U
مامور
functionaries
U
مامور
inquisitor
U
مامور تحقیق
secret agents
U
مامور مخفی
officers
U
مامور متصدی
defector in place
U
مامور مخفی
inquisitors
U
مامور تحقیق
mole
U
مامور مخفی
investigator
U
مامور تحقیق
investigators
U
مامور تحقیق
officer
U
مامور متصدی
executors
U
مامور اجرا
emissaries
U
مامور سری
emissaries
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور سری
emissary
U
مامور مخفی
secret agent
U
مامور مخفی
police officers
U
مامور پلیس
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
custom assersor
U
مامور گمرک
customs appraisor
U
مامور گمرک
waggoner
U
مامور واگن
purchasing officer
U
مامور خرید
pointsman
U
مامور راهنمائی
on sentry
U
مامور نگهبانی
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
envoi
U
مامور نماینده
executive bailiff
U
مامور اجرا
file clerk
U
مامور بایگانی
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
consular officer
U
مامور کنسولی
police officer
U
مامور پلیس
scout
U
مامور اکتشاف
scouted
U
مامور اکتشاف
scouts
U
مامور اکتشاف
typographer
U
مامور چاپخانه
tollman
U
مامور نواقل
sergeant at arms
U
مامور اجرا
assignee
U
نماینده مامور
attackman
U
مامور حمله
send on duty
U
مامور کردن
revenuer
U
مامور مالیاتی
customs officer
U
مامور گمرک
bumbailiff
U
مامور اجرا
lictor
U
مامور اجرا
envoys
U
فرستاده مامور
sergeants
U
مامور اجرا
hangman
U
مامور اعدام
executioner
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
policeman
U
مامور پلیس
communicant
U
مامور ابلاغ
communicants
U
مامور ابلاغ
paymasters
U
مامور پرداخت
sergeant
U
مامور اجرا
policemen
U
مامور پلیس
bailiff
U
مامور اجرا
envoys
U
مامور نماینده
envoy
U
فرستاده مامور
bailiffs
U
مامور اجرا
appoints
U
مامور کردن
appoint
U
مامور کردن
auditors
U
مامور رسیدگی
auditor
U
مامور رسیدگی
envoy
U
مامور نماینده
probation officers
U
مامور نافر
probation officer
U
مامور نافر
executioners
U
مامور اعدام
paymaster
U
مامور پرداخت
executor
U
مامور اجرا
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
censors
U
مامور سانسور
bureaucrat
U
مامور اداری
censoring
U
مامور سانسور
censored
U
مامور سانسور
bureaucrats
U
مامور اداری
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
censor
U
مامور سانسور
publicans
U
مامور وصول مالیات
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
officer
U
مامور کارمند اداری
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
commissions
U
حق العمل مامور شدن
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
publican
U
مامور وصول مالیات
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
raiding party
U
قسمت مامور کمین
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
lifeguards
U
مامور نجات غریق
commission
U
حق العمل مامور شدن
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
firefighter
U
مامور اتش نشانی
firefighters
U
مامور اتش نشانی
fireguard
U
مامور اتش نشانی
fireguards
U
مامور اتش نشانی
lifeguard
U
مامور نجات غریق
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
officers
U
مامور کارمند اداری
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
fireman
U
مامور اتش نشانی
firemen
U
مامور اتش نشانی
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
process server
U
مامور ابلاغ برگهای قانونی
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
paymistress
U
زنی که مامور پرداخت باشد
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
vice squad
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
vice squads
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com