English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indurate U پینه خورده کردن
inure or en U پینه خورده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
callous U پینه خورده
engrained U پینه خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
to p up U پینه کردن
revamp U وصله پینه کردن
revamping U وصله پینه کردن
revamped U وصله پینه کردن
revamps U وصله پینه کردن
cobbles U سنگ فرش کردن پینه دوزی
callosity U سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobble U سنگ فرش کردن پینه دوزی
bunions U پینه پا
bunny rabbits U پینه
bunnies U پینه
bunny U پینه
bunny rabbit U پینه
bunion U پینه پا
calluses U پینه
callus U پینه
callose U پینه دار
ladybugs U پینه دوز
ladybug U پینه دوز
cobblers U پینه دوز
cobbler U پینه دوز
callous U پینه زدن
induration U پینه خوردگی
ladybeetle U پینه دوز
patchery U پینه دوزی
lady clock U پینه دوز
inurement U پینه خوردگی
patched U پینه دار
lady bug U پینه دوز
calluses U پینه استخوانی گیاه
callus U پینه استخوانی گیاه
mending U وصله پینه شدنی
sitfast U پینه در پشت اسب
souter U کفاش پینه دوز
soutar U کفاش پینه دوز
clavus U میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn U میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
it was eaten U خورده شد
eaten U خورده
irriguous U اب خورده
little U خورده
patsy U فریب خورده
mussy U بهم خورده
plicated U چین خورده
mildewy U باد خورده
withered U چروک خورده
turkeys U شکست خورده
turkey U شکست خورده
crackly U چین خورده
writhen U پیچ خورده
brushed U شانه خورده
craven U شکست خورده
puckery U چین خورده
worm eaten U کرم خورده
on oath U قسم خورده
vermiculate U کرم خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
writhen U تاب خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
corrosion U خورده شدن
maggoty U کرم خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
indisposed U بهم خورده
folded picture U تصویر تا خورده
eaten U خورده شده
stamped U تمبر خورده
distempered U بهم خورده
dehiscent U ترک خورده
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
crossed out U قلم خورده
crimpled U چوروک خورده
corrodible U خورده شدنی
aggresive U خورده شده
carious U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
worm-eaten U کرم خورده
kinky U گره خورده
kinky U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
failure U شکست خورده
failures U شکست خورده
hammer hard U چکش خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
fretted by rust U زنگ خورده
deluded U فریب خورده
moth eaten U بید خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
clefts U ترک خورده
clift U ترک خورده
picked U کلنگ خورده
messy U بهم خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
wounding U پیچ خورده
symphsis U عضوجوش خورده
wounds U پیچ خورده
stickit U شکست خورده
twisty U پیچ خورده
starveling U گرسنگی خورده
thrawart U پیچ خورده
grubby U کرم خورده
grubbier U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
wound U پیچ خورده
patsy U شخص گول خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
grounded U توپ به زمین خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
lost U شکست خورده گمراه
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
chiselled U چوب اسکنه خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
interwrought U بهم جوش خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
beaten U چکش خورده فرسوده
spun glass U شیشه تاب خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
weldment U چیز جوش خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
deep dyed U زیاد رنگ خورده
cut in U چاک خورده شکافته
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
rancid U باد خورده فاسد
impacted U باهم جوش خورده
bound barrel U لوله تاب خورده
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment U قطعات بهم جوش خورده
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com