English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
inbound U محصور در حدود معینی
he is at a loose end U کار معینی ندارد
ageless U بدون عمر معینی
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
station U درپست معینی گذاردن
cost plus U بعلاوه سود معینی
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
models U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
to cross the styx U مردن
to end one's days U مردن
to hop the perch U مردن
to kick the bucket U مردن
to be no more U مردن
to bite the dust U مردن
to lose one's life U مردن
to come to ones end U مردن
knock off U مردن
to snuff out U مردن
go off U مردن
gasp out life U مردن
pop off U مردن
to lose plant U مردن
to g. out life U مردن
drop off U مردن
pass away U مردن
kick the bucket <idiom> U مردن
pass on <idiom> U مردن
to join the majority U مردن
perished U مردن
to kick off U مردن
die U : مردن
to lie low U مردن
perish U مردن
demise U مردن
decease U مردن
perishes U مردن
to hand in ones checks U مردن
to give up the ghost U مردن
to be food for worms U مردن
expiring U مردن
expires U مردن
expire U مردن
to go west U مردن
to die in harness U مردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
ready to die U اماده مردن
to die hard U سخت مردن
to die in ones shoes U ناگهان مردن
to die or to live U مردن یازیستن
to d. in poverty U درفقر مردن
strave U از گرسنگی مردن
to d. from wound U از زخم مردن
to starve to death U از گرسنگی مردن
to die young U جوان مردن
tamper U ناخنک مردن
electrocute U مردن در اثربرق
To die like a dog . U بروزگار سگ مردن
electrocutes U مردن در اثربرق
starving U از گرسنگی مردن
electrocuting U مردن در اثربرق
starves U از گرسنگی مردن
starved U از گرسنگی مردن
starve U از گرسنگی مردن
quails U ترسیدن مردن
electrocuted U مردن در اثربرق
dying U مردن مرگ
to die [of] or [from] U مردن [از] یا [در اثر]
quail U ترسیدن مردن
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
die down U روبزوال نهادن مردن
to croak U مردن [تحقیر آمیز ]
to snuff it [British E] U مردن [تحقیر آمیز ]
to die of f. U ازقحطی یاگرسنگی مردن
to d. a matural death U بمرگ طبیعی مردن
to die a miserable death U مردن [تحقیر آمیز ]
to peg out [British E] U مردن [تحقیر آمیز ]
to pass a way U مردن نابود شدن
to die in ones bed U بمرگ طبیعی مردن
necrosis U مردن نسوج زنده
to die of hunger [thirst] U از گرسنگی [تشنگی] مردن
to die of an illness U در اثر بیماری مردن
pass out U مردن ضعف کردن
predecease U قبل از دیگری مردن
to die without issue U بدون اولاد مردن
d. wish U خواهش هنگام مردن
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
to die a natural death U در اثر مرگ طبیعی مردن
to die a thousand deaths U هزار مرگ و میر مردن
to conk out U مردن [تحقیر آمیز] [اصطلاح]
give up the ghost <idiom> U مردن ،دست کشیدن از کار
to bleed to death U ازبسیاری خون امدن مردن
the block U مردن بوسیله گردن زنی
to d. in one's bed U دراثر پیری یا بیماری مردن
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
i would sooner die than lie U مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
to die a violent death U مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
to die from an injury [a wound] U به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
short shrift U مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
picking U پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
d. of macabre U تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity U دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
to die a dry death U مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
accelerators U ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
wire matrix printer U یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com