English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
he made an honest woman of her U پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
bendon U بران
trenchant U بران
added to that U اضافه بران
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
leads U سوق دادن بران داشتن
go U روی دادن بران بودن
lead U سوق دادن بران داشتن
there is no limit to it U حدی بران متصور نیست
goes U روی دادن بران بودن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
the principality of wales U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
spin wall U دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
labarum U پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
commendation U تقدیر
appreciation U تقدیر
appreciations U تقدیر
predestination U تقدیر
the weird sisters U تقدیر
foredoom U تقدیر
foreordainment U تقدیر
predetermination U تقدیر
destinations U تقدیر
destination U تقدیر
fate U تقدیر
fates U تقدیر
plane table U سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
potter wheel U صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
appreciator U تقدیر کننده
commendatory U تقدیر امیز
foreordinate U تقدیر کردن
ordinance U مشیت تقدیر
awarding U پاداش تقدیر
cumlaude U با افهار تقدیر
award U پاداش تقدیر
dispensations U اعطا تقدیر
ordinace U مشیت تقدیر
allotments U سرنوشت تقدیر
allotment U سرنوشت تقدیر
commendation U سفارش تقدیر
fatally U به حکم تقدیر
predestinarian U معتقد به تقدیر
awarded U پاداش تقدیر
ordinances U مشیت تقدیر
dispensation U اعطا تقدیر
awards U پاداش تقدیر
as much as possible U تا بتوان
gibus U کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
gongs U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gong U زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
inestimably U بطور تقدیر ناپذیر
inappreciable U غیرقابل تقدیر نامحسوس
thank U تقدیر سپاسگزاری کردن
thanked U تقدیر سپاسگزاری کردن
thanking U تقدیر سپاسگزاری کردن
destiny U تقدیر نصیب و قسمت
destinies U تقدیر نصیب و قسمت
tenant by sufferance U مستاجر به تقدیر موجر
to follow ones nose U کار رابدست تقدیر
micron U 01 بتوان 6- متر
as far as possible U تا انجا که بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
structures U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structuring U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure U نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one U بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
sudarium U دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inappreciation U عدم تقدیر عدم درک
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com