English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
to follow a profession U پیشهای را اختیار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
professional U پیشهای
vocational U پیشهای
professionals U پیشهای
vocation U پیشهای حرفهای
vocations U پیشهای حرفهای
weapons free U جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
at the d. of U به اختیار
options U اختیار
involuntary U بی اختیار
option U اختیار
vetoing U حق و اختیار
vetoes U حق و اختیار
vetoed U حق و اختیار
authorization U اختیار
authorisations U اختیار
warrant U اختیار
warranted U اختیار
involuntarily U بی اختیار
liberty U اختیار
liberties U اختیار
warranting U اختیار
will U اختیار
willed U اختیار
wills U اختیار
veto U حق و اختیار
spontaneous generation U بی اختیار
tests U اختیار
spontaneous U بی اختیار
attribution U اختیار
freedom of the will U اختیار
authority U اختیار
incoercible U بی اختیار
mandating U اختیار
warrants U اختیار
clearance U اختیار
tested U اختیار
test U اختیار
credential U اختیار
mandate U اختیار
mandated U اختیار
mandates U اختیار
controls U اختیار
controlling U اختیار
control U اختیار
unconscious U بی اختیار
voluntariness U اختیار
unconsciously U بی اختیار
free will U اختیار
fire at will U اتش به اختیار
seller's option U اختیار فروشنده
cartle blanche U اختیار نامحدود
commander's call U در اختیار فرماندهی
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
jurisdication U اختیار قانونی
in the saddle U صاحب اختیار
to be a master of U در اختیار خودداشتن
will adjust U اتش به اختیار
adopter U اختیار کننده
absolute authortity U اختیار مطلق
authorizations U اختیار اجازه
at the mercy of U در اختیار دستخوش
authorise U اختیار دادن
fix on U اختیار کردن
as you wish U به اختیار شماست
adopted U اختیار شده
body english U چرخش بی اختیار
to make one's option U اختیار کردن
invested with power U دارای اختیار
enabled U اختیار دادن
carte blanche U اختیار تام
carte blanche U اختیار نامحدود
cart blanche U اختیار نامحدود
enable U اختیار دادن
warrant of attorney U اختیار نامه
option U اختیار معامله
jurisdiction U اختیار قانونی
governments U عقل اختیار
enables U اختیار دادن
enabling U اختیار دادن
power U اقتدار و اختیار
powered U اقتدار و اختیار
powering U اقتدار و اختیار
powers U اقتدار و اختیار
government U عقل اختیار
power of procuration U اختیار نامه
options U اختیار معامله
power of authority U اختیار نامه
empowered U اختیار دادن
empowering U اختیار دادن
Delegation of Authority U تفویض اختیار
empowers U اختیار دادن
adoption U اختیار اتخاذ
empower U اختیار دادن
letter of attorney U اختیار نامه
power of attorney U اختیار نامه
full power of attorney U اختیار نامه
certificate of authority U اختیار نامه
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
ship will adjust U ناو اتش به اختیار
To authorize someone. U به کسی اختیار دادن
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
to rule the roast U اختیار داری کردن
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
run the show U اختیار داری کردن
plenipotent U دارای اختیار مطلق
fire at will U اتش به اختیار خود
magisterial U مطلق دارای اختیار
plenipotentiaries U دارای اختیار تام
options U اختیار خریدیا فروش
option U اختیار خریدیا فروش
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
discretionally U مطابق میل و اختیار
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
invested with power U اختیار داده شده
catching U در اختیار گرفتن توپ
plenipotentiary U دارای اختیار تام
lock option U اختیار کاربرد قفل
commander's call U ساعات در اختیار فرماندهی
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
bureau U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
delegation of authority U دادن اختیار انجام عمل
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
bureaus U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial U وابسته به یادارای اختیار بازرسی
local option U اختیار تعیین محل معینی
to delegate one's authority to somebody U به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
plenipotentiary U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiaries U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain U اختیار دار کشور حکومت مطلقه
fiefdoms U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please U هر طور میل شما است اختیار با شماست
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
investors U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
adjunct register U ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
DD/D U نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
authorized U در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
to opt between alternatives U یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com