Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 260 (46 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make a motion
U
پیشنهاد کردن بر ان شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
project
U
پیشنهاد کردن
project
U
طرح یا پیشنهاد کردن
projected
U
پیشنهاد کردن
projected
U
طرح یا پیشنهاد کردن
projects
U
پیشنهاد کردن
projects
U
طرح یا پیشنهاد کردن
move
U
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved
U
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves
U
پیشنهاد کردن تغییر مکان
advance
پیشنهاد کردن
advancing
پیشنهاد کردن
offer
U
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
U
پیشنهاد کردن
offered
U
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offered
U
پیشنهاد کردن
offers
U
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offers
U
پیشنهاد کردن
tender
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tendered
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest
U
تقدیم کردن پیشنهاد
tendering
U
تقدیم کردن پیشنهاد
proffer
U
تقدیم پیشنهاد کردن
proffered
U
تقدیم پیشنهاد کردن
proffering
U
تقدیم پیشنهاد کردن
proffers
U
تقدیم پیشنهاد کردن
propose
U
پیشنهاد کردن
proposed
U
پیشنهاد کردن
proposes
U
پیشنهاد کردن
proposing
U
پیشنهاد کردن
propound
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
propound
U
پیشنهاد کردن
propounding
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
propounding
U
پیشنهاد کردن
propounds
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
propounds
U
پیشنهاد کردن
recommend
U
پیشنهاد کردن
recommending
U
پیشنهاد کردن
recommends
U
پیشنهاد کردن
suggest
U
پیشنهاد کردن
suggested
U
پیشنهاد کردن
suggesting
U
پیشنهاد کردن
suggests
U
پیشنهاد کردن
bid
U
پیشنهاد کردن توپ زدن
bid
U
پیشنهاد کردن
bids
U
پیشنهاد کردن توپ زدن
bids
U
پیشنهاد کردن
bidding
U
پیشنهاد مزایده کردن
proposition
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
U
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
propone
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
put in
U
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
to hold out the olive branch
<idiom>
[پیشنهاد آشتی کردن]
to make overtures
U
پیشنهاد کردن
to pop the question
U
پیشنهاد عروسی کردن
to offer somebody a lift
U
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
U
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
Other Matches
they rejected his proposition
U
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
allotment advice
U
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
bidder
U
پیشنهاد
bidders
U
پیشنهاد
motioning
U
پیشنهاد
proposal
U
پیشنهاد
recommendations
U
پیشنهاد
motion
U
پیشنهاد
overtures
U
پیشنهاد
recommendation
U
پیشنهاد
motioned
U
پیشنهاد
overture
U
پیشنهاد
propositions
U
پیشنهاد
propositioned
U
پیشنهاد
tenderest
U
پیشنهاد
tendering
U
پیشنهاد
tendered
U
پیشنهاد
suggestion
U
پیشنهاد
motions
U
پیشنهاد
suggestions
U
پیشنهاد
propositioning
U
پیشنهاد
bid
U
پیشنهاد
tender
U
پیشنهاد
proposition
U
پیشنهاد
bids
U
پیشنهاد
proposals
U
پیشنهاد ها
plea
U
پیشنهاد
offers
U
پیشنهاد ها
proffer
U
پیشنهاد
applications
U
پیشنهاد ها
offers
U
پیشنهاد
purposes
U
پیشنهاد
application
U
پیشنهاد
overtures
U
پیشنهاد ها
proffered
U
پیشنهاد
offer
U
پیشنهاد
offered
U
پیشنهاد
proffering
U
پیشنهاد
offer
U
پیشنهاد
proffers
U
پیشنهاد
pleas
U
پیشنهاد
proposal
U
پیشنهاد
purpose
U
پیشنهاد
proposals
U
پیشنهاد
motion
[politic]
U
پیشنهاد
overture
U
پیشنهاد
tender
U
پیشنهاد دادن
suggestion
U
پیشنهاد القاء
proposition
U
گزاره پیشنهاد
proposer
U
پیشنهاد کننده
tendering
U
پیشنهاد دادن
propounder
U
پیشنهاد دهنده
bidder
U
پیشنهاد کننده
bidder
U
پیشنهاد دهنده
peace offerings
U
پیشنهاد صلح
bidders
U
پیشنهاد کننده
firm offer
U
پیشنهاد ثابت
proposal of marriage
U
پیشنهاد عروسی
tenderest
U
پیشنهاد دادن
tendering form
U
ورقه پیشنهاد
offer curve
U
منحنی پیشنهاد
tenderer
U
پیشنهاد دهنده
peace offering
U
پیشنهاد صلح
suggestions
U
پیشنهاد القاء
offer to purchase
U
پیشنهاد خرید
suggester
U
پیشنهاد دهنده
tendered
U
پیشنهاد دادن
proposal form
U
فرم پیشنهاد
suggestible
U
پیشنهاد کردنی
firm offer
U
پیشنهاد قطعی
bidders
U
پیشنهاد دهنده
acceptances
U
تصویب یک پیشنهاد
bid
U
پیشنهاد دادن
counterbid
U
پیشنهاد متقابل
counter offer
U
پیشنهاد متقابل
bid
U
پیشنهاد مزایده
projects
U
پیشنهاد پلان
bid
U
پیشنهاد مناقصه
overbid
U
پیشنهاد زیادتر
mover
U
پیشنهاد دهنده
project
U
پیشنهاد پلان
recommendation
U
نامه پیشنهاد
acceptance of offer
U
پذیرش پیشنهاد
offeror
U
پیشنهاد دهنده
propositions
U
گزاره پیشنهاد
recommendations
U
نامه پیشنهاد
acceptance
U
تصویب یک پیشنهاد
propositioning
U
گزاره پیشنهاد
offerer
U
پیشنهاد دهنده
propositioned
U
گزاره پیشنهاد
projected
U
پیشنهاد پلان
bids
U
پیشنهاد مزایده
bids
U
پیشنهاد دادن
bids
U
پیشنهاد خرید
bids
U
پیشنهاد حراج
acceptance of offer
U
قبولی پیشنهاد
bids
U
پیشنهاد مناقصه
bid
U
پیشنهاد خرید
bid
U
پیشنهاد حراج
pull one's socks up
<idiom>
U
پیشنهاد عالی دادن
suggestions
U
افهار عقیده پیشنهاد
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
bidden
U
خواندن پیشنهاد دادن
My advice is ...
U
پیشنهاد من این است ...
proposal
U
پیشنهاد
[برنامه ای یا طرحی]
proforma
U
پیشنهاد فروش کالا
tendered
U
پیشنهاد ادای دین
tenderest
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tenderest
U
پیشنهاد ادای دین
request for proposal
U
تقاضا برای پیشنهاد
tendered
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tender
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tender
U
پیشنهاد ادای دین
tendering
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
offer to purchase
U
پیشنهاد جهت خرید
offer for sale
U
پیشنهاد جهت فروش
tendering
U
پیشنهاد ادای دین
ultimatum
U
اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatums
U
اخرین پیشنهاد قطعی
bid against
U
پیشنهاد بهتری دادن
Many explanations were proffered.
U
توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
suggestion
U
افهار عقیده پیشنهاد
bidder
U
پیشنهاد دهنده در حراج
ultimata
U
اخرین پیشنهاد قطعی
bidders
U
پیشنهاد دهنده در حراج
tenderer
U
پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
Please consider my suggestion.
U
لطفا" به پیشنهاد من توجه کنید
mover
U
پیشنهاد کننده تکان دهنده
to give somebody an ultimatum
U
به کسی آخرین پیشنهاد را دادن
[در معامله ای]
Why do you ridicule my suggestion?
U
چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
The suggestion didn't go down very well with our boss.
U
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
You yourself suggested it , didt you ?
U
مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
golden handshake
U
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
U
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
You can't refuse me that !
U
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
take over bid
U
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
centronics interface
U
واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
Is your price offer ( quotation ) stI'll open ( valid ) ?
U
آیا پیشنهاد قیمت شما کماکان بقوت خود با قی است ؟
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
In regard to the proposed changes I think we need more information.
U
در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
banns
U
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
popular front
U
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
tendering form
U
برگ پیشنهاد برگ درخواست
point four
U
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com