English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
literalism U پیروی تحت اللفظی از چیزی ملانقطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pedantic U ملانقطی
verbatim U تحت اللفظی
metaphrastic U تحت اللفظی
word for word U تحت اللفظی
literatim U تحت اللفظی
literal U تحت اللفظی
literally U بطور تحت اللفظی
verbal U فعلی تحت اللفظی
literalize U تحت اللفظی ترجمه کردن
literalize U بصورت تحت اللفظی دراوردن لفظ بلفظ معنی کردن
subsequent U پیروی
imitation U پیروی
following U پیروی
imitations U پیروی
sequacity U پیروی
amenableness U پیروی
subjection U پیروی
faddism U پیروی از مد زودگذر
law abidingness U پیروی قانون
conformance U پیروی متابعت
conventionalism U پیروی از رسوم
conscientiousness U پیروی وجدان
orinality U پیروی ابتکار
autonomy U خود پیروی
follow U پیروی کردن از
follow U پیروی استنباط
to do after U پیروی کردن
religiousness U پیروی مذهب
to follow the example of U پیروی کردن از
sensuousness U پیروی جسمانی
follows U پیروی استنباط
followed U پیروی استنباط
followed U پیروی کردن از
pursuitmeter U پیروی سنج
conformed U پیروی کردن
listened U پیروی کردن از
sectarianism U پیروی از یک فرقه
listens U پیروی کردن از
follows U پیروی کردن از
conforms U پیروی کردن
conforming U پیروی کردن
listen U پیروی کردن از
conform U پیروی کردن
listening U پیروی کردن از
go by U پیروی کردن از
isolationism U پیروی از سیاست انزوا
psychologism U پیروی از اصول روانی
to follow in ones footsteps U پیروی تاتقلیدازکسی کردن
pursuit rotor U پیروی سنج چرخان
rotary pursuit U پیروی سنج چرخان
sentimentalism U پیروی از عواطف واحساسات
conventionality U پیروی از سنت قدیم
illuminism U پیروی ازفلسفه اشراقی
sensationalism U پیروی از عواطف واحساسات
Taoism U پیروی از طریقت چینی
conformity U پیروی از رسوم یاعقاید
sentimentality U پیروی از عواطف واحساسات
islamism U پیروی از دین اسلام
scientism U پیروی از روش علمی
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
lyricism U پیروی از سبک اشعاربزمی
Jungian U پیروی یونگ [روانشناسی]
nudism U پیروی از عقایدجماعت برهنگان
episcopalianism U پیروی از کلیسای اسقفی
probity U پیروی دقیق از اصول
manichaeism U پیروی از دین مانی
to go by a rule U ازقانونی پیروی کردن
Scientologist U پیروی دین ساینتولوژی
sensationalism U پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
consequentiality U پیروی به ترتیب منطقی خودگیری
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
inflationism U پیروی از روش تورم اقتصادی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
specialism U پیروی علم یا پیشه ویژه
specialisms U پیروی علم یا پیشه ویژه
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
classicalism U پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
classicism U پیروی از سبکهای یونان وروم
lyrism U پیروی از سبک اشعار بزمی
predestinarianism U پیروی از فلسفه قدری وجبری
latitudinarianism U پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
secarianism U پیروی از تیره یا فرقه یاحزبی
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
self abandonment U افسارگسیختگی پیروی از هوی هوس
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
teetotalism U پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
pedantry or pedantism U پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
classicize U ازسبک ادبی باستانی پیروی کردن
presbyterianism U پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
italianism U پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
biblicism U پیروی تحت لفظی از کتاب مقدس
naturism U عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
westernization U فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
pedantize U پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
standard U واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standards U واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
syntax U مرحلهای در کامپایل که در آن عبارتها بررسی می شوند برای اینکه آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
ism U پسوندی بمعنی >عمل < و>کار< و >طریقه عمل < و>حالت < و >شرط < و >پیروی <
route transposition U نوعی سیستم رمز که حروف رمز را با پیروی از یک مسیرمعین به هم می چسبانند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
platonize U پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
to indulge one's passions U پیروی از هواو هوس کردن خوش گذرانی کردن
driver U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
theatricalism U پیروی ازروش تماشاخانه تماشاخانه مسلکی
episcopacy U مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
expanded memory system U کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
imitating U پیروی کردن کپیه کردن
imitate U پیروی کردن کپیه کردن
imitated U پیروی کردن کپیه کردن
imitates U پیروی کردن کپیه کردن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com