English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
law abidingness U پیروی قانون
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
imitation U پیروی
subjection U پیروی
subsequent U پیروی
imitations U پیروی
amenableness U پیروی
following U پیروی
sequacity U پیروی
faddism U پیروی از مد زودگذر
conscientiousness U پیروی وجدان
sensuousness U پیروی جسمانی
conforms U پیروی کردن
autonomy U خود پیروی
go by U پیروی کردن از
to follow the example of U پیروی کردن از
conformance U پیروی متابعت
conventionalism U پیروی از رسوم
conforming U پیروی کردن
conformed U پیروی کردن
pursuitmeter U پیروی سنج
listen U پیروی کردن از
to do after U پیروی کردن
religiousness U پیروی مذهب
sectarianism U پیروی از یک فرقه
orinality U پیروی ابتکار
listened U پیروی کردن از
listening U پیروی کردن از
conform U پیروی کردن
follow U پیروی کردن از
follow U پیروی استنباط
followed U پیروی کردن از
followed U پیروی استنباط
follows U پیروی کردن از
follows U پیروی استنباط
listens U پیروی کردن از
islamism U پیروی از دین اسلام
illuminism U پیروی ازفلسفه اشراقی
nudism U پیروی از عقایدجماعت برهنگان
manichaeism U پیروی از دین مانی
sensationalism U پیروی از عواطف واحساسات
lyricism U پیروی از سبک اشعاربزمی
sentimentality U پیروی از عواطف واحساسات
Taoism U پیروی از طریقت چینی
probity U پیروی دقیق از اصول
sentimentalism U پیروی از عواطف واحساسات
to go by a rule U ازقانونی پیروی کردن
scientism U پیروی از روش علمی
isolationism U پیروی از سیاست انزوا
conformity U پیروی از رسوم یاعقاید
Scientologist U پیروی دین ساینتولوژی
Jungian U پیروی یونگ [روانشناسی]
pursuit rotor U پیروی سنج چرخان
rotary pursuit U پیروی سنج چرخان
conventionality U پیروی از سنت قدیم
episcopalianism U پیروی از کلیسای اسقفی
psychologism U پیروی از اصول روانی
to follow in ones footsteps U پیروی تاتقلیدازکسی کردن
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
inflationism U پیروی از روش تورم اقتصادی
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
specialisms U پیروی علم یا پیشه ویژه
classicalism U پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
specialism U پیروی علم یا پیشه ویژه
self abandonment U افسارگسیختگی پیروی از هوی هوس
latitudinarianism U پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
lyrism U پیروی از سبک اشعار بزمی
sensationalism U پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
classicism U پیروی از سبکهای یونان وروم
consequentiality U پیروی به ترتیب منطقی خودگیری
secarianism U پیروی از تیره یا فرقه یاحزبی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
predestinarianism U پیروی از فلسفه قدری وجبری
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
pedantry or pedantism U پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
presbyterianism U پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
teetotalism U پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
italianism U پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
classicize U ازسبک ادبی باستانی پیروی کردن
literalism U پیروی تحت اللفظی از چیزی ملانقطی
biblicism U پیروی تحت لفظی از کتاب مقدس
naturism U عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
westernization U فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
pedantize U پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
standard U واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standards U واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
syntax U مرحلهای در کامپایل که در آن عبارتها بررسی می شوند برای اینکه آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
ism U پسوندی بمعنی >عمل < و>کار< و >طریقه عمل < و>حالت < و >شرط < و >پیروی <
route transposition U نوعی سیستم رمز که حروف رمز را با پیروی از یک مسیرمعین به هم می چسبانند
to indulge one's passions U پیروی از هواو هوس کردن خوش گذرانی کردن
platonize U پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
driver U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
theatricalism U پیروی ازروش تماشاخانه تماشاخانه مسلکی
episcopacy U مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
expanded memory system U کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
imitates U پیروی کردن کپیه کردن
imitated U پیروی کردن کپیه کردن
imitating U پیروی کردن کپیه کردن
imitate U پیروی کردن کپیه کردن
tother U دیگری
third U به دیگری
thirds U به دیگری
t' other U دیگری
another U دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
others U متفاوت دیگری
other U متفاوت دیگری
at second hand U از قول دیگری
at another time U در زمان دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
onother's money U پول دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
personify U رل دیگری بازی کردن
one country or another U این یا یک کشور دیگری
predecease U مرگ قبل از دیگری
predecease U قبل از دیگری مردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
transplant U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
detinue U ضبط مال دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
alternately U تغییر از یکی به دیگری
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
converted U تغییر چیزی به دیگری
rule U قانون
regulation U قانون
legislation U قانون
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com