English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
easy circumstances U زندگی راحت
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
to lead a modest life U زندگی متوسطی داشتن
To lead a loose life . U زندگی و ولی داشتن
To lead a dissolute life . U زندگی فاسدی داشتن
life of Riley <idiom> U زندگی آسوده داشتن.
settle down <idiom> U زندگی عادی داشتن
To lead an easy life . U زندگی ساده ای داشتن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
in clover <idiom> U زندگی خوشآیند وساده داشتن
To lead an idle life . U زندگی عاطل وباطلی داشتن
To keep body and soul together. U زندگی بخور ونمیری داشتن
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
vital to life U واجب برای زندگی
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
micronutrient U ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
committed U اعزام داشتن برای
get to <idiom> U توانایی داشتن برای
committing U اعزام داشتن برای
commit U اعزام داشتن برای
commits U اعزام داشتن برای
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
hold over U برای اینده نگاه داشتن
spare U برای یدکی نگاه داشتن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
to fear [for] U ترس داشتن [بخاطر یا برای]
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
hollerith code U سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
ampullae niche U [طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
arresting gear U قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
connect U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
connects U هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
Briefcase utility U در ویندوز امکان مخصوصی برای به روز نگه داشتن فایلهای کامپیوتر قابل حمل یا PC
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
collimate U تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
acceptable <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
enow U کافی
sufficient U کافی
enough U کافی
sufficing <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
sufficient <adj.> U کافی
adequate U کافی
adequate کافی
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
skimp U غیر کافی
suffice U کافی بودن
sufficed U کافی بودن
necessary and sufficient U لازم و کافی
sufficient U مقدار کافی
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
inextenso U بطول کافی
scantier U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
scanty U غیر کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
sufficient condition U شرط کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
adequately U بقدر کافی
plenty of rain U باران کافی
last [be enough] U کافی بودن
suffice U کافی بودن
inadequate U غیر کافی
leisure U وقت کافی
reach U کافی بودن
skimps U غیر کافی
skimping U غیر کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
due care U مراقبت کافی
be sufficient U کافی بودن
be enough U کافی بودن
skimped U غیر کافی
be adequate U کافی بودن
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
cyphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
enough U باندازهء کافی نسبتا
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
well paid U دارای حقوق کافی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
voteless U بدون رای کافی
well educatd U دارای تحصیلات کافی
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
inadequately U بطور غیر کافی
insufficiently U بطور غیر کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
convenient U راحت
comforts U راحت
easing U راحت
comforting U راحت
cozier U راحت
cosier U راحت
tranquillity U راحت
cosy U راحت
cosiest U راحت
cuddly U راحت
cosies U راحت
cushy U راحت
comforted U راحت
comfort U راحت
comfortable U راحت
snug U راحت
cosey U راحت
eased U راحت
placid U راحت
coziest U راحت
home like U راحت
cosiness U راحت
cozies U راحت
cushiest U راحت
cushier U راحت
tranquility U راحت
homelike U راحت
beforehand U راحت
cozy U راحت
eases U راحت
ease U راحت
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink. U چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
Relax! U راحت باش!
relieve U راحت کردن
straight U راحت مرتب
parade rest U راحت باش
relieves U راحت کردن
straighter U راحت مرتب
relieving U راحت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com