Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
easy money
U
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in galore
U
فراوان
profuse
U
فراوان
superabundant
U
فراوان
fulsome
U
فراوان
oodlins
U
فراوان
copious
U
فراوان
an abundance of
U
فراوان
exuberant
U
فراوان
all out
U
فراوان
unsparing
U
فراوان
exuberantly
U
فراوان
affluent
U
فراوان
redundantly
U
فراوان
redun dantly
U
فراوان
abundant
U
فراوان
excessive
U
فراوان
in abundance
U
فراوان
feracious
U
فراوان
richly
U
فراوان
foison
U
فراوان
prolific
U
فراوان
oodles
U
فراوان
plenty
U
فراوان
galore
U
فراوان
plentiful
U
فراوان
plentifully
U
فراوان
f. money
U
پول فراوان
abound
فراوان بودن
abounded
U
فراوان بودن
it smells of the lamp
U
با زحمت فراوان
foison
U
محصول فراوان
overflowing
U
فراوان ریزش
ample
U
فراوان مفصل
superrabundant
U
زیاد فراوان
infests
U
فراوان بودن در
infested
U
فراوان بودن در
infest
U
فراوان بودن در
exuberate
U
فراوان بودن
infesting
U
فراوان بودن در
cretaceous
U
دارای گچ فراوان
abundant element
U
عنصر فراوان
abound with
U
فراوان داشتن
abound in
U
فراوان داشتن
lots
U
بسیار فراوان
rampant vegetation
U
گیاهان فراوان
feisty
U
فراوان چابک
abundantly
U
بطور فراوان
teem
U
فراوان بودن
teemed
U
فراوان بودن
teeming
U
فراوان بودن
bounteous
U
باسخاوت فراوان
teems
U
فراوان بودن
plenty of rain
U
باران فراوان
post haste
U
با شتاب فراوان
amply
U
بطور فراوان
abounds
U
فراوان بودن
abounding
U
فراوان بودن
rife
U
فراوان عادی
very
U
چندان فراوان
rampant
U
فراوان حکمفرما
luxuriant vegetation
U
گیاهان فراوان
copiously
U
فراوان زیاد مفصلا
a copious choice of food and drink
U
غذا و نوشیدنی فراوان
grow rife
U
فراوان یا متداول شدن
here is bread in plenty
U
نان فراوان داریم
to have plenty of time
U
وقت فراوان داشتن
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
pervaded
U
فراوان یا شایع بودن
post haste
U
بسرعت شتاب فراوان
pervade
U
فراوان یا شایع بودن
pervades
U
فراوان یا شایع بودن
shock head
U
دارای موی فراوان
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
luxuriance
U
شکوه وجلال فراوان
pervading
U
فراوان یا شایع بودن
superabound
U
زیاد فراوان بودن
in deepest sympathy
U
با دلسوزی بسیار فراوان
overrefinement
U
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriate
U
فراوان شدن وفور یافتن
with much pains
U
با رنج فراوان با زحمات بسیار
overlabour
U
با رنج فراوان انجام دادن
luxuriated
U
فراوان شدن وفور یافتن
slather
U
مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriates
U
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating
U
فراوان شدن وفور یافتن
overabound
U
بیش از اندازه فراوان بودن
labor rich country
U
کشور با نیروی کار فراوان
shock headed
U
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre
U
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms
U
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution
U
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
U
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
U
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session
U
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex
U
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opened
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
U
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy
U
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
low level injection efficiency
U
ضریب بهره تزریق در سطح پایین
lay in
<idiom>
U
ذخیره منبع وموجودی چیزی
bottom up programming
U
ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
bottom up method
U
ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
tontine
U
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
usury
U
گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
overdraft
U
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdrafts
U
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
unfinanced
U
بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
harmonic motion
U
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomerous
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
craft revolving fund
U
حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
depresses
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
U
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
U
پایین دادن لوله پایین اوردن
compositions
U
ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition
U
ترکیب یکان ترکیب رزمی
credit system of supply
U
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
down
U
سوی پایین بطرف پایین
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
request for discharge
U
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
diminishing marginal productivity
U
بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
portion
U
بهره
efficiency
U
بهره
gained
U
بهره
interests
U
بهره
gains
U
بهره
portions
U
بهره
interest
U
بهره
efficient
U
بهره ور
productive
U
بهره زا
exploited
U
بهره ده
quotients
U
بهره
exploiters
U
بهره کش
exploiter
U
بهره کش
yield
U
بهره
gain
U
بهره
yields
U
بهره
yielded
U
بهره
quotient
U
بهره
loan interest
U
بهره وام
exploitation
[utilization]
U
بهره برداری
legal interest
U
بهره قانونی
exploited class
U
طبقه بهره ده
exploitative character
U
منش بهره کش
rq
U
بهره تنفسی
at % interest
U
با بهره 21 درصد
abusing
U
بهره کشی
abuses
U
بهره کشی
abused
U
بهره کشی
abuse
U
بهره کشی
utilisations
U
بهره برداری ها
declaration of interest
U
اعلام بهره
operation
U
بهره برداری
default interest
U
بهره معوق
deprival
U
بی بهره سازی
laser gain
U
بهره لیزر
interest
U
سودیا بهره
interests
U
سودیا بهره
divestment
U
بی بهره سازی
utilizations
U
بهره برداری ها
sweatshop
U
بهره کشخانه
usages
U
بهره برداری ها
sweatshops
U
بهره کشخانه
lending rate
U
بهره - نزولپول
gain
U
بهره تقویت
efficiency
U
بهره وری
compound interest
U
بهره مرکب
divestiture
U
بی بهره سازی
economic rent
U
بهره مالکانه
dispossessor
U
بی بهره سازنده
economic rent
U
بهره اقتصادی
passive debt
U
وام بی بهره
utilization
U
بهره برداری
productivity
U
بهره وری
gavels
U
بهره غیرمجاز
exploitation
U
بهره برداری
exploitation
U
بهره کشی
utilisation
[British]
U
بهره برداری
using
U
بهره برداری
gavel
U
بهره غیرمجاز
productive work
U
کار بهره زا
gains
U
بهره برداری
gain
U
بهره برداری
gained
U
بهره تقویت
voltage gain
U
بهره ولتاژ
gained
U
بهره برداری
gains
U
بهره تقویت
usage
U
بهره برداری
transducer gain
U
بهره دگرسازی
interest for delay
U
بهره دیرکرد
antenna gain
U
بهره انتن
cheap money
U
پول با بهره کم
divested
U
بی بهره کردن
interest
U
بهره
[اقتصاد]
shares
U
بهره قسمت
shared
U
بهره قسمت
share
U
بهره قسمت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com