English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
fudge U طفره رفتن
prolongate U طفره رفتن
evasions U طفره رفتن
fudged U طفره رفتن
fudging U طفره رفتن
doff U طفره رفتن
balk U طفره رفتن از
jink U طفره رفتن
doffs U طفره رفتن
evasion U طفره رفتن
doffing U طفره رفتن
doffed U طفره رفتن
baulk U طفره رفتن
avoid U طفره رفتن از
hem and haw <idiom> U طفره رفتن
avoided U طفره رفتن از
baulking U طفره رفتن از
baulked U طفره رفتن از
balks U طفره رفتن از
balking U طفره رفتن از
balked U طفره رفتن از
fudges U طفره رفتن
baulks U طفره رفتن از
avoiding U طفره رفتن از
get round U طفره رفتن
avoids U طفره رفتن از
to beg the question U طفره رفتن از پرسشی
parrying U دورسازی طفره رفتن
parry U دورسازی طفره رفتن
parried U دورسازی طفره رفتن
parries U دورسازی طفره رفتن
prolonging U طفره رفتن بطول انجامیدن
to play the truant U از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
prolong U طفره رفتن بطول انجامیدن
prolongs U طفره رفتن بطول انجامیدن
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
to lay a wager U دست اندازی کردن
to load off U بار اندازی کردن
encroach U دست اندازی کردن
to set intrigues on foot U پشت سر هم اندازی کردن
encroaches U دست اندازی کردن
encroach U دست اندازی کردن
impinge U دست اندازی کردن
encroached U دست اندازی کردن
eluding U طفره زدن دوری کردن از
elude U طفره زدن دوری کردن از
eludes U طفره زدن دوری کردن از
swerves U عدول کردن طفره زدن
swerved U عدول کردن طفره زدن
swerve U عدول کردن طفره زدن
eluded U طفره زدن دوری کردن از
swerving U عدول کردن طفره زدن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
to bring a bout by intrigue U بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
speak U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
confabulate U صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to switch on U طرف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
to take a pot shot [pot shots] at somebody [something] U به کسی [چیزی] مثل دیوانه ها تیر اندازی کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
slanted U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
amphibole U دوپهلو
ambiguous U دوپهلو
two sided U دوپهلو
left-handed U دوپهلو
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
prevaricator U دوپهلو حرف زن
amphibology U سخن دوپهلو
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
get on U پیش رفتن کار کردن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
equivocates U دوپهلو حرف زدن
left handedly U بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
equivocated U دوپهلو حرف زدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com