Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
food preference
U
پسند غذایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
choice
U
پسند
choicer
U
پسند
choices
U
پسند
choicest
U
پسند
approbation
U
پسند
f.in taste
U
مشکل پسند
hard to please
U
مشکل پسند
miminy piminy
U
مشکل پسند
picksome
U
مشکل پسند
savory
U
مورد پسند
dodos
U
کهنه پسند
popularly
U
بطورعوام پسند
amazing
<adj.>
U
قابل پسند
astonishing
<adj.>
U
قابل پسند
admirable
<adj.>
U
قابل پسند
astounding
<adj.>
U
قابل پسند
popular
U
مردم پسند
popular
U
توده پسند
self affected
U
خود پسند
self conscious
U
خود پسند
mainlining
U
همه پسند
mainlines
U
همه پسند
mainlined
U
همه پسند
mainline
U
همه پسند
lowest common denominators
U
عامه پسند
lowest common denominator
U
عامه پسند
fuddy-duddy
U
دیر پسند
fuddy-duddies
U
دیر پسند
finicky
U
دیر پسند
dodoes
U
کهنه پسند
dodo
U
کهنه پسند
zerophytes
U
خشکی پسند
xerophytes
U
خشکی پسند
vervain
U
گل شاه پسند
verbena
U
گل شاه پسند
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
U
قابل پسند
savoury
U
مورد پسند
admiring
U
پسند امیز
fastidious
U
مشکل پسند
marvelous
[American]
<adj.>
U
قابل پسند
admiration
U
پسند تحسین
marvellous
[British]
<adj.>
U
قابل پسند
prodigious
<adj.>
U
قابل پسند
wondrous
<adj.>
U
قابل پسند
wonderful
<adj.>
U
قابل پسند
stupendous
<adj.>
U
قابل پسند
admires
U
پسند کردن
admired
U
پسند کردن
admire
U
پسند کردن
startling
<adj.>
U
قابل پسند
trophic
U
غذایی
dietetical
U
غذایی
alimental
U
غذایی
messes
U
هم غذایی
mess
U
هم غذایی
alimentary
U
غذایی
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
mangrove
U
خانواده شاه پسند
miminy piminy
U
دیر پسند خودساز
lantana
U
شاه پسند گرمسیری
mangroves
U
خانواده شاه پسند
flavoursome
U
مورد پسند
[غذا]
vulgarizer
U
عوام پسند کننده
dieted
U
برنامه غذایی
nutritiveness
U
خاصیت غذایی
regimens
U
پرهیز غذایی
foodstuff
U
ماده غذایی
regimen
U
پرهیز غذایی
food pyramid
U
هرم غذایی
food deprivation
U
محرومیت غذایی
diet
U
برنامه غذایی
diet
U
رژیم غذایی
dieted
U
رژیم غذایی
foodstuffs
U
ماده غذایی
food chains
U
زنجیره غذایی
food chain
U
زنجیره غذایی
diets
U
رژیم غذایی
diets
U
برنامه غذایی
dieting
U
رژیم غذایی
food dtufe stuff
U
ماده غذایی
food industries
U
صنایع غذایی
food packet
U
بسته غذایی
lymph
U
شیره غذایی
food poisoning
U
مسمویت غذایی
rations
U
جیره غذایی
food web
U
شبکه غذایی
rationed
U
جیره غذایی
ration
U
جیره غذایی
food program
U
برنامه غذایی
food perference
U
رجحان غذایی
dieting
U
برنامه غذایی
finicking
U
جلوه فروش مشکل پسند
botulism
U
مسمومیت غذایی حاد
dietary
U
مربوط به رژیم غذایی
I'm on a diet.
من رژیم غذایی دارم.
macronutrient
U
عنصر غذایی پر مصرف
Adulterated foodstuff.
U
مواد غذایی تقلبی
grazing food chain
U
زنجیره غذایی چرندگان
micronutrient
U
عنصر غذایی کم مصرف
provision room
U
انبار مواد غذایی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
dietetic
U
وابسته به رژیم غذایی
dailgy food allowance
U
جیره غذایی روزانه
annual food plan
U
برنامه غذایی سالیانه
nutrient
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
table of food equivalents
U
جدول ارزش جیره غذایی
master menu
U
برنامه غذایی اصلی یکان
ration basis
U
مبنای محاسبه جیره غذایی
ration factor
U
ضریب اماد جیره غذایی
sitology
U
علم تغذیه ورژیم غذایی
stirabout
U
غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
nutrients
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
lemon plant
U
یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
cure meat
U
نمک سود کردن مواد غذایی
commissary store annex
U
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
master menu
U
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
dietetics
U
فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
to have the munchies for something
U
یکدفعه هوس چیزی
[غذایی]
را کردن
ration scale
U
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
malnutrition
U
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
convenience food
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
chap book
U
کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
commissary
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
U
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
k ration
U
بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
fudge
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudges
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
popularises
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
agrobiology
U
مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com