English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
accepting U پسندیدن قبول کردن
accepts U پسندیدن قبول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approbate U پسندیدن موافقت کردن
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
to a of U پسندیدن
hold by U پسندیدن
hold with U پسندیدن
allow U پسندیدن
allowing U پسندیدن
allows U پسندیدن
accept پسندیدن
choosing U خواستن پسندیدن
chooses U خواستن پسندیدن
choose U خواستن پسندیدن
to take in U قبول کردن
accord U قبول کردن
passed U قبول کردن
adopting U قبول کردن
passes U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honoring U قبول کردن
admits U قبول کردن
honors U قبول کردن
admitting U قبول کردن
admit U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accords U قبول کردن
adopts U قبول کردن
honored U قبول کردن
entertain U قبول کردن
entertained U قبول کردن
honours U قبول کردن
honoured U قبول کردن
entertains U قبول کردن
accepts U قبول کردن
accepting U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
honour U قبول کردن
accept U قبول کردن
pass U قبول کردن
honouring U قبول کردن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
acceptance of goods U قبول کردن کالا
disapprove U قبول نکردن رد کردن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
pass U تصویب کردن قبول شدن
passed U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
adopts U قبول کردن اتخاذ کردن
ratified U قبول کردن تصویب کردن
adopting U قبول کردن اتخاذ کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
ratify U قبول کردن تصویب کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
admissions U قبول
adoption U قبول
imprimatur U قبول
acknowledgment U قبول
admission U قبول
receptions U قبول
reception U قبول
intromission U قبول
compliance U قبول
acceptances U قبول
acceptance U قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
tolerable U قابل قبول
valid U قابل قبول
acceptance limit U حد قابل قبول
admissible U قابل قبول
acceptance by words U قبول قولی
aceptive U قابل قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acceptor U قبول کننده
admission of liability U قبول بدهی
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
admittable U قابل قبول
concedes U قبول شکست
acceptation tacite U قبول ضمنی
ready acceptance U حسن قبول
acceptancy U اماده قبول
conceding U قبول شکست
accept U قبول شدن
adopter U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
I agree. U قبول دارم.
non acceptance U عدم قبول
naturalization U قبول تابعیت
receivable U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
compliant U قبول کننده
intolerancy U عدم قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
adequate <adj.> U قابل قبول
acceptably U بطورقابل قبول
ratification U قبول قبولی
reasonable U قابل قبول
agreements U قرار قبول
agreement U قرار قبول
express acceptance U قبول صریح
implied acceptance U قبول ضمنی
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
incompliance U عدم قبول
reply paid U جواب قبول
allowable U قابل قبول
conceded U قبول شکست
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
disallowance U عدم قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
acceptances U قبول قرارداد
adoption U قبول به فرزندی
taken U مورد قبول
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
intolerance U عدم قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowable load U بارقابل قبول
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
received U مورد قبول
acceptability U قبول شدگی
acceptability U قابلیت قبول
believable U قابل قبول
passable U قابل قبول
acceptable U قابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
acceptance U قبول قرارداد
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
withdraw U قبول نکردن
compliancy U قبول اجابت
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
withdraws U قبول نکردن
disclaim U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
embracement U قبول اتخاذ
disclaims U قبول نکردن
compliantly U با قبول و رضایت
rejection U قبول نکردن
concede U قبول شکست
accepting U قبول شدن
accepts U قبول شدن
unacceptably U غیرقابل قبول
disclaiming U قبول نکردن
accepter U قبول کننده
rejection U عدم قبول
persona grata U شخص مورد قبول
acceptance U حوالهء قبول شده
popularity U قابل قبول عامه
hard currencies U ارز قابل قبول
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
permissible stress U خستگی قابل قبول
legal tender U پول قابل قبول
availabe time U زمان مورد قبول
suffrage U کمک همراهی قبول
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
takers U قبول کننده شرط
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
d. of a request U عدم قبول خواهش
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com