English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
garget U پستان درد
mammalgia U پستان درد
mastodynia U پستان درد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pap U نوک پستان
pap U هر چیزی شبیه نوک پستان
bosom U دارای پستان شدن
bosoms U دارای پستان شدن
bodice U پستان بند
bodices U پستان بند
plumper U پستان مصنوعی
brassiere U پستان بند
brassieres U پستان بند
bra U پستان بند
bras U پستان بند
nipple U نوک پستان
nipple U ازنوک پستان خوردن
nipples U نوک پستان
nipples U ازنوک پستان خوردن
breast U پستان
breast U نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts U پستان
breasts U نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
teat U نوک پستان
teat U شبیه نوک پستان
teats U نوک پستان
teats U شبیه نوک پستان
mastectomies U پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomy U پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
dug U نوک پستان
mammary U مربوط به پستان
wean U از پستان گرفتن
weaned U از پستان گرفتن
weans U از پستان گرفتن
udder U پستان گاو و مانند ان
udders U پستان گاو و مانند ان
Milky Way U پستان زن
tit U دختریازن نوک پستان
tits U دختریازن نوک پستان
acromastitis U اماس نوک پستان
bosomy U پستان مانند
bosomy U دارای پستان برجسته
falsie U لایی پستان بند
falsie U پارچه یالاستیکی که بشکل پستان ساخته اند و درپستان بند کارمیرود
full breasted U بزرگ پستان
garget U اماس پستان
mamma U پستان
mammary gland U دژپیه یا غده پستان
mammiform U پستان مانند بصورت پستان
mammila U نوک پستان
mammila U اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
mammilary U پستان
mammilary U دارای برامدگیهای پستان مانند
mammilate U دارای پستان
mammillary U پستان مانند بصورت پستان
mammillate U دارای پستان یا پستانک
mammilliform U پستان
mastitis U ورم پستان
mastitis U اماس غدههای پستان
mastodynia U پستان مانند پستانی
mastoid U پستان مانند
papilla U نوک پستان
sebesten U سگ پستان
to suck milk U پستان مکیدن
breast-fed U شیر پستان دادن
breast-fed U با پستان شیردادن
breast-feed U شیر پستان دادن
breast-feed U با پستان شیردادن
breast-feeds U شیر پستان دادن
breast-feeds U با پستان شیردادن
chesty U درشت پستان
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com