Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
physician in ordinary
U
پزشک رسمی یا همیشگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
constants
U
همیشگی
usual
U
همیشگی
constant
U
همیشگی
all-time
U
همیشگی
perennials
U
همیشگی
perennial
U
همیشگی
permanent
U
همیشگی
habitual
U
همیشگی
eterne
U
همیشگی
perpetuance
U
همیشگی
endlessness
U
همیشگی
perpetual
U
همیشگی
permanencies
U
ترتیب همیشگی
perdurable
U
همیشگی ابدی
continual
U
دائمی همیشگی
everlasting
U
همیشگی دائمی
permanently
U
بطور همیشگی
eternal
U
جاودانی همیشگی
permanent flow
U
بده همیشگی
hobby-horses
U
خواهکار همیشگی
standing
U
ثابت همیشگی
hobby-horse
U
خواهکار همیشگی
permanency
U
ترتیب همیشگی
perpetuate
U
همیشگی کردن
near-constant state of flux
U
تغییر همیشگی
perpetuated
U
همیشگی کردن
perpetuates
U
همیشگی کردن
feu
U
اجازه همیشگی
permanent magnet
U
اهنربای همیشگی
habitue
U
رونده همیشگی
perpetuating
U
همیشگی کردن
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
rente
U
سالواره همیشگی درامدسالیانه
hobby-horses
U
فکر و ذکر همیشگی
permanence
U
ثبات استمرار همیشگی
hobby-horse
U
فکر و ذکر همیشگی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
snow line
U
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
vices
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vises
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
rentlen
U
دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
vice
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
for keeps
U
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
physician
U
پزشک
medic
U
پزشک
interne
U
پزشک
chiropodist
U
پزشک پا
medical man
U
پزشک
physicians
U
پزشک
aesculapian
U
پزشک
practitioner
U
پزشک
docs
U
پزشک
medical officer
U
سر پزشک
doc
U
پزشک
chiropodists
U
پزشک پا
medical officer
U
پزشک
practitioners
U
پزشک
master physician
U
سر پزشک
general practitioner
U
پزشک عمومی
psychopathist
U
پزشک دیوانگان
aurist
U
پزشک گوش
physician in attendance
U
پزشک معالج
alienist
U
پزشک دیوانگان
medico legal examiner
U
پزشک قانونی
ophthalmologist
U
چشم پزشک
medical examiner
U
پزشک قانونی
neuropathist
U
پزشک اعصاب
mad doctor
U
پزشک دیوانگان
doctors
U
پزشک دکتر
doctoring
U
پزشک دکتر
doctored
U
پزشک دکتر
doctor
U
پزشک دکتر
house physician
U
پزشک مقیم
medico
U
پزشک طبیب
doctor to the company
U
پزشک شرکت
medicine man
U
پزشک قبیله
farriers
U
دام پزشک
a fake doctor
U
پزشک قلابی
certificate of a doctor
U
گواهی پزشک
surgeon general
U
پزشک ارشد
doctor-to-be
U
پزشک آینده
oculist
U
چشم پزشک
oculists
U
چشم پزشک
family doctors
U
پزشک خانواده
family doctor
U
پزشک خانواده
surgeons
U
پزشک جراح
surgeon
U
پزشک جراح
farrier
U
دام پزشک
practitioners
U
دام پزشک
practitioners
U
دندان پزشک
practitioner
U
دندان پزشک
practitioner
U
دام پزشک
neuropsychiatrist
U
پزشک اعصاب و روان
obstetricians
U
پزشک متخصص زایمان
obstetrician
U
پزشک متخصص زایمان
general practitioner
U
پزشک بیماریهای عمومی
pediatrician
U
پزشک متخصص اطفال
iatrogenic illness
U
بیماری پزشک زاد
psychiater
U
پزشک ناخوشی دماغی
lay analyst
U
روانکاو غیر پزشک
esculapian
U
وابسته به دارگونه طب پزشک
to take medical advice
U
با پزشک مشورت کردن
practician
U
پزشک دست در کار
medicaster
U
پزشک زبان باز
syrinx
U
استاخ پزشک ایطالیایی
internist
U
پزشک امراض داخلی
extern
U
کمک پزشک روزانه
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
the doctor ordered an ointment
U
پزشک مرهم تجویز کرد
eustachian
U
پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
flight surgeon
U
افسر پزشک نیروی هوایی
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
woman doctor
U
پزشک زن حکیم خانم طبیبه
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
anesthetist
U
پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
He's not suited for a doctor.
U
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
attendance of a doctor
U
حضور پزشک روی رینگ بوکس
accoucheur
U
پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill
[to be on the pill]
[to go on the pill]
U
قرص خوردن
[طبق دستور از پزشک]
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
veterinarian
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
U
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
There is one physician for every 260 inhabitants.
U
برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
U
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
surgeon general
U
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a
U
به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
pathologists
U
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist
U
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
formmal
U
رسمی
institutional
U
رسمی
solemn
U
رسمی
orthodox
U
رسمی
formal
U
رسمی
official
U
رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
driss uniform
U
لباس رسمی
standard time
U
زمان رسمی
extra official
U
غیر رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official religion
U
دین رسمی
officialize
U
رسمی کردن
statute mile
U
مایل رسمی
officiously
U
بطورغیر رسمی
state religion
U
مذهب رسمی
speedwell
U
سیزاب رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
tuxedos
U
لباس رسمی
formalises
U
رسمی کردن
semi officially
U
بطورنیم رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
contracts under seal
U
عقد رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
free and easy
<idiom>
U
غیر رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
tux
U
لباس رسمی
intrant
U
ورود رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
noterial document
U
سند رسمی
official document
U
سند رسمی
vestment
U
لباس رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
semi official
U
نیمه رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
mare's tail
U
هپوریس رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
insigne
U
مدال رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com