Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oppress
U
پریشان کردن
oppresses
U
پریشان کردن
oppressing
U
پریشان کردن
ail
U
پریشان کردن
ailed
U
پریشان کردن
ails
U
پریشان کردن
confound
U
پریشان کردن
confounds
U
پریشان کردن
agitate
U
پریشان کردن
agitates
U
پریشان کردن
afflict
U
پریشان کردن
afflicting
U
پریشان کردن
afflicts
U
پریشان کردن
dishevel
U
پریشان کردن
nonplus
U
پریشان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
stress
U
سختی پریشان کردن
stresses
U
سختی پریشان کردن
stressing
U
سختی پریشان کردن
distract
U
پریشان کردن دیوانه کردن
distracts
U
پریشان کردن دیوانه کردن
faze
U
درهم ریختن پریشان کردن
fazed
U
درهم ریختن پریشان کردن
fazes
U
درهم ریختن پریشان کردن
fazing
U
درهم ریختن پریشان کردن
buffalo
U
پریشان کردن ترساندن
buffaloes
U
پریشان کردن ترساندن
scatter
U
پریشان کردن افشاندن
scatters
U
پریشان کردن افشاندن
discompose
U
مضطرب ساختن پریشان کردن
tousle
U
برهم زدن پریشان کردن
Other Matches
ramblingly
U
پریشان
heartsick
U
پریشان
disconsolate
U
پریشان
depressed
U
پریشان
hag ridden
U
پریشان
at fault
U
پریشان
deuced
U
پریشان
distressful
U
پریشان
disheveled
U
پریشان
dishevelled
U
پریشان
scatter brained
U
پریشان خیال
absent minded
U
پریشان خیال
tousy
U
پریشان مچاله
abstracted
U
پریشان خیال
uneasily
U
پریشان خیال
labyrinthine speech
U
پریشان گویی
absent-mindedly
U
پریشان خیال
absent-minded
U
پریشان خیال
preoccupiedly
U
با حواس پریشان
faraway
U
پرت پریشان
towhead
U
پریشان گیسو
elflock
U
زلف پریشان
polylogia
U
پریشان گویی
disheveled hair
U
زلف پریشان
distraught
U
پریشان حواس
polyphrasia
U
پریشان گویی
absent
U
پریشان خیال
he is out of his senses
U
حواسش پریشان
to groan inwardly
U
پریشان بودن
divagation
U
پریشان گویی
put about
U
پریشان شدن
unease
U
پریشان حالی
god-forsaken
U
پریشان حال
far away
U
پریشان خیال
preoccupied
U
پریشان حواس
uneasy
U
پریشان خیال
absentminded
U
پریشان خیال
disturbed children
U
کودکان پریشان
distractive
U
پریشان سازنده
abstractions
U
پریشان حواسی اختلاس
nitwit
U
ادم پریشان حواس
to space out
U
پریشان خیال شدن
desolately
U
بطور ویران یا پریشان
featherhead
U
شخص پریشان حواس
nitwits
U
ادم پریشان حواس
scatterbrains
U
ادم پریشان فکر
scatterbrain
U
ادم پریشان فکر
abstraction
U
پریشان حواسی اختلاس
dismal
U
پریشان کننده ملالت انگیز
divagate
U
پرت شدن پریشان گفتن
I was devastated.
<idiom>
U
من را واقعا پریشان کرد.
[اصطلاح روزمره]
featherbrain
U
ادم حواس پرت پریشان خیال
They were devastated by the news.
U
این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
U
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com