Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
monolatry
U
پرستش یک خدا از میان چندخدا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
cults
U
پرستش
worshiped
U
پرستش
idolization
U
پرستش
worshiping
U
پرستش
worshipping
U
پرستش
worships
U
پرستش
worship
U
پرستش
divine service
U
پرستش
adulation
U
پرستش
cult
U
پرستش
adoration
U
پرستش
adore
U
پرستش
adored
U
پرستش
adores
U
پرستش
adoring
U
پرستش
praised
U
تحسین پرستش
martyrolatry
U
پرستش شهدا
praise
U
تحسین پرستش
sorb
U
عبادت پرستش
adorable
U
قابل پرستش
worshipful
U
قابل پرستش
self worship
U
پرستش خویشتن
hierolatry
U
پرستش اولیاء
zoolatry
U
پرستش حیوانات
ritual
U
ایین پرستش
phallicism
U
پرستش کیر
praises
U
تحسین پرستش
meeting house
U
پرستش گاه
praising
U
تحسین پرستش
devotion
U
دعا پرستش
phallism
U
پرستش الت مردی
bethel
U
محل پرستش خدا
the worship of god
U
پرستش یا عبادت خدا
latri
U
پرستش خدای برحق
adorableness
U
قابلیت پرستش ستودنی .
polytheism
U
پرستش خدایان متعدد
adorability
U
قابلیت پرستش ستودنی
elemental worship
U
پرستش قوای طبیعی
bibliolatry
U
پرستش کتاب مقدس
worships
U
عبادت پرستش کردن
worshipping
U
عبادت پرستش کردن
worshiping
U
عبادت پرستش کردن
hours of worship
ساعات پرستش یا نماز
worshiped
U
عبادت پرستش کردن
worship
U
عبادت پرستش کردن
object of worship
U
موضوع پرستش یاستایش
idolised
U
بحد پرستش دوست داشتن
idolises
U
بحد پرستش دوست داشتن
philanthropically
U
ازروی نوع پرستش یا بشردوستی
idolising
U
بحد پرستش دوست داشتن
idolize
U
بحد پرستش دوست داشتن
idolizes
U
بحد پرستش دوست داشتن
idolized
U
بحد پرستش دوست داشتن
idolizing
U
بحد پرستش دوست داشتن
hagiolatry
U
پرستش مقدسین وروحانیون ملاپرستی
mariolatry
U
پرستش مریم مادر عیسی
theriaanthropism
U
پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
bacchic
U
وابسته به باکوس خدای میگساری و پرستش او مستانه و پرهیاهو
prostyle
U
ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
middling
U
میان
mesocarp
U
میان بر
waists
U
میان
thru
U
از میان
stagger
U
یک در میان
mean water
U
میان اب
staggering
U
یک در میان
staggers
U
یک در میان
waist
U
میان
amid
U
در میان
middle part
U
میان
middle
U
میان
center
U
میان
cross country
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
among
U
میان
through
U
از میان
between
U
میان
middles
U
میان
half back
U
میان
into
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
in the midden of
U
در میان
intershoot
U
در میان
mean line
U
خط میان
amongst
U
در میان
omphalos
U
میان
centre
U
میان
centers
U
میان
centered
U
میان
per
U
از میان
mongst
U
میان
diameters
U
میان بر
diameter
U
میان بر
overthwart
U
از میان
waistlines
U
میان
waistline
U
میان
shortcut
U
میان بر
centred
U
میان
midrib
U
رگ میان
entracte
U
میان پرده
extra-mural
U
میان دانشگاهی
triple space
U
دو سطر در میان
to make mincemeat of
U
از میان بردن
meddle
U
میان وسط
duramen
U
میان درخت
double space
U
یک سطر در میان
inter nos
U
در میان خودمان
intercellular
U
میان یاختهای
floret of the disk
U
گلچه میان
high-pitched
U
میان فراز
half back
U
میان بازی کن
With a slender waist.
U
میان با ریک
halfback
U
میان بازیکن
halt back
U
میان بازی کن
heart wood
U
میان چوب
heartwood
U
میان چوب
parenthetical
U
میان دو کمانک
diaphrgam
U
میان پرده
an a days
U
یک روز در میان
ambivert
U
میان گرا
hollow
<adj.>
U
میان تهی
ambiversion
U
میان گرایی
ambiequal
U
میان حال
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
blow in
U
حمله از میان خط
decussate
U
یکی در میان
cutoff
U
راه میان بر
cut of a corner
U
میان بر کردن
cut across
U
میان بر کردن
centration
U
میان گرایی
insuperable
U
از میان برنداشتنی
middleware
U
میان افزار
mesencephalon
U
میان مغز
merlon
U
میان دو تیرکش
midrib
U
رگ میان برگ
midsection
U
میان بخش
medius
U
انگشت میان
middleweight
U
میان وزن
mediastinum
U
میان پرده
short circuiting
U
میان بر زدن
osculant
U
در میان چندچیز
shortcut
U
راه میان بر
mesoderm
U
میان پوست
mesosphere
U
میان کره
mesosphere
U
میان- سپهر
midmost
U
میان ترین
middlemost
U
میان ترین
middle weight
U
میان وزن
middle sized
U
میان اندازه
midrange
U
میان دامنه
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
midbrain
U
میان مغز
midships
U
در میان کشتی
mesothorax
U
میان سیه
shortcut
U
میان برکردن
slim jim
U
لاغر میان
interjectory
U
در میان انداخته
interjectory
U
در میان اورده
interjacency
U
وقوع در میان
interjacency
U
میان بودن
intergroup
U
میان گروهی
interfluves
U
میان دو رود
intercurrent
U
در میان اینده
intercurreace
U
در میان امدن
to gird up one's loins
U
میان بستن
inter vivos
U
در میان زنده ها
interlay
U
در میان گذاردن
interlocate
U
در میان گذاردن
interlucent
U
میان تاب
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
intertrial
U
میان کوششی
to cut off a corner
U
میان برکردن
intersegmental
U
میان قطعهای
interposition
U
پا میان گذاری
internode
U
میان گره
intermural
U
میان دیواری
intermontane
U
میان کوه
inter se
U
میان خودشان
cross-cultural
U
میان فرهنگی
middle age
U
میان سال
interjects
U
در میان اوردن
enclosure
U
میان بار
via
U
میان راه
enclosures
U
میان بار
meant
U
میان مشترک
diaphragms
U
میان پرده
medium term
U
میان مدت
intervened
U
در میان امدن
of middle a
U
میان سال
spotty
U
چنددر میان
mezzo-sopranos
U
میان صدا
hollows
U
میان تهی
midweek
U
میان هفته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com