Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
earful
<idiom>
U
پرخاش کردن ،سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bicker
U
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickered
U
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickering
U
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickers
U
پرخاش کردن ستیزه کردن
Other Matches
sail into
U
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
check
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
viyuperate
U
توهین کردن سرزنش کردن
checks
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blames
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blame
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blaming
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blamed
U
سرزنش کردن ملامت کردن
checked
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
trouncing
U
سرزنش کردن
censures
U
سرزنش کردن
wig
U
سرزنش کردن
bite someone's head off
<idiom>
U
سرزنش کردن
berate
U
سرزنش کردن
trounce
U
سرزنش کردن
sneap
U
سرزنش کردن
censuring
U
سرزنش کردن
trounced
U
سرزنش کردن
trounces
U
سرزنش کردن
repoach
U
سرزنش کردن
reprehend
U
سرزنش کردن
wigs
U
سرزنش کردن
call down
U
سرزنش کردن
rebuke
U
سرزنش کردن
reproves
U
سرزنش کردن
reproved
U
سرزنش کردن
reprove
U
سرزنش کردن
chid
U
سرزنش کردن
tongue lash
U
سرزنش کردن
reprimanding
U
سرزنش کردن
reprimands
U
سرزنش کردن
call over the coals
U
سرزنش کردن
reproving
U
سرزنش کردن
reprimanded
U
سرزنش کردن
upbraid
U
سرزنش کردن
vituperate
U
سرزنش کردن
rebuked
U
سرزنش کردن
lash vt
U
سرزنش کردن
rebukes
U
سرزنش کردن
upbraids
U
سرزنش کردن
upbraided
U
سرزنش کردن
rebuking
U
سرزنش کردن
reprimand
U
سرزنش کردن
threap
U
سرزنش کردن
berating
U
سرزنش کردن
censure
U
سرزنش کردن
berates
U
سرزنش کردن
chiding
U
سرزنش کردن
chide
U
سرزنش کردن
chided
U
سرزنش کردن
chides
U
سرزنش کردن
to dress down
U
سرزنش کردن
give it to
<idiom>
U
سرزنش کردن
twit
U
سرزنش کردن
twits
U
سرزنش کردن
ram (something) down one's throat
<idiom>
U
سرزنش کردن
haze
U
سرزنش کردن
natters
U
سرزنش کردن
nattered
U
سرزنش کردن
censured
U
سرزنش کردن
berated
U
سرزنش کردن
nattering
U
سرزنش کردن
natter
U
سرزنش کردن
dispraise
U
سرزنش کردن
rebuking
U
توبیخ کردن سرزنش
chidden
U
صداکردن سرزنش کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
expostulates
U
سرزنش دوستانه کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
rebukes
U
توبیخ کردن سرزنش
to hall over the couls
U
سرزنش یا توبیخ کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
rebuked
U
توبیخ کردن سرزنش
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
to drop on
U
سرزنش یاتنبیه کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
(on the) safe side
<idiom>
U
سخت سرزنش کردن
expostulating
U
سرزنش دوستانه کردن
scolded
U
زن غرولندو سرزنش کردن
wite
U
توهین سرزنش کردن
scold
U
زن غرولندو سرزنش کردن
to read one a lecture
U
کسیرا سرزنش کردن
expostulate
U
سرزنش دوستانه کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
scolds
U
زن غرولندو سرزنش کردن
rebuke
U
توبیخ کردن سرزنش
to chide somebody
U
کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off
[British E]
U
کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task
U
کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off
U
کسی را سرزنش کردن
expostulated
U
سرزنش دوستانه کردن
skin alive
<idiom>
U
سرزنش کردن،کتک زدن
rant
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranted
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
quarrelled
U
پرخاش
quarreling
U
پرخاش
quarrelling
U
پرخاش
quarreled
U
پرخاش
quarrel
U
پرخاش
quarrels
U
پرخاش
invective
U
پرخاش
ruffs
U
تکبر پرخاش
ruffe
U
تکبر پرخاش
ruff
U
تکبر پرخاش
invection
U
حرف سخت پرخاش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
demerits
U
سرزنش
reproofs
U
سرزنش
nagging
U
سرزنش
blame
U
سرزنش
repoach
U
سرزنش
blaming
U
سرزنش
reproof
U
سرزنش
reprehension
U
سرزنش
sneap
U
سرزنش
stinger
U
سرزنش
blames
U
سرزنش
blamed
U
سرزنش
chastiesement
U
سرزنش
demerit
U
سرزنش
scolding
U
سرزنش
reproaching
U
سرزنش
censured
U
سرزنش
reproaches
U
سرزنش
reproached
U
سرزنش
expostulation
U
سرزنش
censures
U
سرزنش
railings
U
سرزنش
reproach
U
سرزنش
censuring
U
سرزنش
railing
U
سرزنش
upbraiding
U
سرزنش
increpation
U
سرزنش
rocket
[British E]
U
سرزنش
exprobration
U
سرزنش
censure
U
سرزنش
remonstrance
U
سرزنش
twits
U
سرزنش
twit
U
سرزنش
rating
U
سرزنش
ratings
U
سرزنش
condemnations
U
سرزنش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com