Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
freeload
<idiom>
U
پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost effectiveness
U
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
bird of passage
U
شخص مهاجر وخانه بدوش
vesta
U
الهه رومی خدای اجاق وخانه داری
sickfor home
U
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
supply price of capital
U
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
patients
U
پذیرش
acceptation
U
پذیرش
reception
U
پذیرش
receptions
U
پذیرش
intakes
U
پذیرش
assent
U
پذیرش
assented
U
پذیرش
adoption
U
پذیرش
assenting
U
پذیرش
assents
U
پذیرش
inductions
U
پذیرش
induction
U
پذیرش
intake
U
پذیرش
admittance
U
پذیرش
acceptance limit
U
حد پذیرش
patient
U
پذیرش
admissions
U
پذیرش
admission
U
پذیرش
acceptance
U
پذیرش
acceptances
U
پذیرش
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
repulsion
U
عدم پذیرش
induction station
U
مرکز پذیرش
refusing
U
عدم پذیرش
refuses
U
عدم پذیرش
refused
U
عدم پذیرش
refuse
U
عدم پذیرش
face the music
<idiom>
U
پذیرش نسخه
tolerability
U
قابلیت پذیرش
reception
U
دریافت پذیرش
Reception
U
پذیرش هتل
receptionist
U
متصدی پذیرش
acceptable
U
قابل پذیرش
receptions
U
دریافت پذیرش
receptivity
U
قدرت پذیرش
cry uncle
<idiom>
U
پذیرش شکست
magnetic susceptibility
U
پذیرش مغناطیسی
imprimatur
U
تصویب پذیرش
selective admission
U
پذیرش انتخابی
social acceptance
U
پذیرش اجتماعی
group acceptance
U
پذیرش گروهی
acceptance test
آزمون پذیرش
sufficiently
<adv.>
U
قابل پذیرش
adequate
<adj.>
U
قابل پذیرش
acceptance of offer
U
پذیرش پیشنهاد
admission requirements
U
شرایط پذیرش
sufficing
<adj.>
U
قابل پذیرش
sufficient
<adj.>
U
قابل پذیرش
admission rate
U
میزان پذیرش
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل پذیرش
admission port
U
دریچه پذیرش
admission of liability
U
پذیرش تعهدات
acceptable
<adj.>
U
قابل پذیرش
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل پذیرش
rejection
U
عدم پذیرش
admission
U
پذیرش به بیمارستان
satisfactory
<adj.>
U
قابل پذیرش
receives
U
پذیرش داده از یک خط ارتباطی
application study
U
بررسی پذیرش اماد
susceptible
U
حساس مستعد پذیرش
denial
U
عدم پذیرش حاشا
rejects
U
عدم پذیرش چیزی
denials
U
عدم پذیرش حاشا
receive
U
پذیرش داده از یک خط ارتباطی
bankable
U
قابل پذیرش در بانک
reject
U
عدم پذیرش چیزی
rejected
U
عدم پذیرش چیزی
receptee
U
افراد مورد پذیرش
rejecting
U
عدم پذیرش چیزی
impassablility
U
غیر قابل پذیرش
susceptive
U
پذیرنده اماده پذیرش
readiness to accept
آمادگی برای پذیرش
acceptability
U
قابلیت پذیرش پسندیدگی
college admission tests
آزمونهای پذیرش دانشجو
hire out
<idiom>
U
پذیرش برای شغل
take a back seat
<idiom>
U
پذیرش پستترین مقام
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
taking of evidence
U
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
take one's own medicine
<idiom>
U
پذیرش محاکمه بدون شکایت
emergency admission
U
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
acceptance sampling
U
پذیرش کالاپس از نمونه برداری
reception
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
americanization
U
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
keyboard send receive
U
صفحه کلید ارسال- پذیرش
ksr
U
کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
hearing of evidence
U
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
receptions
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
declaration of intention
U
افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
market acceptance
U
پذیرش کالا توسط بازار
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off
<idiom>
U
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
accept
U
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive
U
برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
accepts
U
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting
U
سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
legal
U
عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down
[in a particular way]
with somebody
U
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
focussed
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focuses
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focused
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
medium
U
رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
mediums
U
رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
form utility
U
در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
dos
U
نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
framing error
U
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
AT command set
U
حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
acceptance sampling
U
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
parity
U
نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد
tother
U
دیگری
t' other
U
دیگری
thirds
U
به دیگری
third
U
به دیگری
another
U
دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
onother's money
U
پول دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
others
U
متفاوت دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
other
U
متفاوت دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
new-
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
detinue
U
ضبط مال دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
personify
U
رل دیگری بازی کردن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com