Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
watchman
U
پاسدار مراقب
watchmen
U
پاسدار مراقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
watchfulness
U
مراقب پاسدار
Other Matches
out post
U
پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
guarding
U
پاسدار
guards
U
پاسدار
guard
U
پاسدار
watched
U
پاسدار
watch
U
پاسدار
watches
U
پاسدار
watching
U
پاسدار
picquet
U
پاسدار
watchful
U
پاسدار
sentry
U
پاسدار
guardsmen
U
پاسدار
guardsman
U
پاسدار
sentries
U
پاسدار
color guard
U
پاسدار پرچم
outsentry
U
پاسدار صحرایی
shore patrol
U
کرانه پاسدار
guard of honor
U
پاسدار تشریفات
sergeant of the guard
U
گروهبان پاسدار
general outpost
U
پاسدار عمومی
combat outpost
U
پاسدار رزمی
picket
U
پاسدار یا دژبان
pickets
U
پاسدار یا دژبان
picketed
U
پاسدار یا دژبان
guard of honour
U
پاسدار تشریفاتی
relief commander
U
گروهبان پاسدار یا پاسبخش
advance guard
U
پیش لشکر پاسدار
patrolled
U
گشت زنی پاسدار پاسداری دادن
patrol
U
گشت زنی پاسدار پاسداری دادن
watch fire
U
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
patrolling
U
گشت زنی پاسدار پاسداری دادن
patrols
U
گشت زنی پاسدار پاسداری دادن
guard mount
U
مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
watch ful
U
مراقب
oper eyed
U
مراقب
quivive
U
مراقب
care giver
U
مراقب
surveillant
U
مراقب
vigilantes
U
مراقب
vigilante
U
مراقب
attended
U
با مراقب
observers
U
مراقب
observer
U
مراقب
wide awake
U
مراقب
wide-awake
U
مراقب
watcher
U
مراقب
watchers
U
مراقب
alerts
U
مراقب
alerted
U
مراقب
alert
U
مراقب
vigilant
U
مراقب
lookouts
U
مراقب
lookout
U
مراقب
observant
U
مراقب
look out
<idiom>
U
مراقب بودن
tenty
U
مراقب موافب
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
watch out
U
مراقب بودن
watch man
U
پاسبان مراقب
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
to keep a look
U
مراقب بودن
see after
مراقب بودن
scrutator
U
مراقب موشکاف
onlookers
U
مراقب تماشاگر
attended operation
U
عملکرد با مراقب
automatic controller
U
مراقب خودکار
onlooker
U
مراقب تماشاگر
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
to keep watch
U
مراقب بودن
watchful
U
موافب مراقب
look after
مراقب بودن
look after someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
attend to someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
pinch pennies
<idiom>
U
مراقب پوست خودبودن
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
take care of
<idiom>
U
مراقب چیزی یا کسی بودن
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody
[something]
U
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind
U
تذکر دادن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
U
بادقت مراقب اطراف بودن
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
synchronizing limiter
U
لامپ مراقب همزمان سازی
minding
U
تذکر دادن مراقب بودن
minds
U
تذکر دادن مراقب بودن
to be on one's track
U
مراقب حال کسی بودن
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna
U
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
administrator
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
maintenance
U
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
administrators
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
march outpost
U
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
escort aircraft
U
هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com