English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
paddles U پاروی کوتاه
fid U پاروی چوبی
sweeps U پاروی بلند
paddled U پاروی کوتاه
paddle U پاروی کوتاه
marlinspike U پاروی فلزی
paddling U پاروی کوتاه
double p U پاروی دوسر
sculls U پاروی کنار قایق
sculls U پاروی عقب کشتی
scull U پاروی عقب کشتی
sculled U پاروی کنار قایق
scull U پاروی کنار قایق
sculled U پاروی عقب کشتی
paddling U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled U پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
swan scale U تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
bindings U وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
binding U وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
have U صرف کردن گذاشتن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
stead U گذاشتن حمایت کردن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
having U صرف کردن گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
putting U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
loads U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
load U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
placements U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
puts U گذاشتن
put U گذاشتن
places U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
leaving U گذاشتن
place U گذاشتن
leave U گذاشتن
lays U گذاشتن
lay U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
letting U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
lets U گذاشتن
placing U گذاشتن
let U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
placement U گذاشتن
border U لبه گذاشتن
border U حاشیه گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
bordered U لبه گذاشتن
to spin yarns U صفحه گذاشتن
shelf U کنار گذاشتن
bordered U حاشیه گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
bordering U حاشیه گذاشتن
bordering U لبه گذاشتن
filed U صف درپرونده گذاشتن
scale U مقیاس گذاشتن
fix U کار گذاشتن
overlay U جای گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lay U کار گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
lays U کار گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
installs U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
lacevi U یراق گذاشتن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
point U نوک گذاشتن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
trace U اثر گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
pad U لایی گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com