Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kinglet
U
پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kingling
U
پادشاه کوچک
schmaltz
U
کوچک وکم اهمیت
schmaltzy
U
کوچک وکم اهمیت
schmalz
U
کوچک وکم اهمیت
snipping
U
ادم کوچک یابی اهمیت
snipped
U
ادم کوچک یابی اهمیت
snip
U
ادم کوچک یابی اهمیت
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
king dom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
secondary
U
در درجه دوم اهمیت یا کم اهمیت تر از اولین
flag officer
U
امیر
brass hats
U
امیر
emir
U
امیر
brass hat
U
امیر
seigneur
U
امیر
soldan
U
امیر
emirs
U
امیر
raja
U
امیر یاپادشاه
jarl
U
فرمانروا یا امیر
emirate
U
امیر نشین
the prince of the faithful
U
امیر المومنین
chief tomn
U
امیر نشین
emirates
U
امیر نشین
jarl
U
امیر دانمارکی یا نروژی
generals
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
sokeman
U
فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
of secondary importance
U
از حیث اهمیت د ردرجه دوم دردرجه دوم اهمیت
queens
U
زن پادشاه
monarch
U
پادشاه
kingless
U
بی پادشاه
potentates
U
پادشاه
head of state
U
پادشاه
rex
U
پادشاه
our sovereingn
U
پادشاه
o king
U
ای پادشاه
constitutional monarch
U
پادشاه
queen
U
زن پادشاه
monarchs
U
پادشاه
kings
U
پادشاه
queenconsort
U
زن پادشاه
sovereign
U
پادشاه
Shah
U
پادشاه
potentate
U
پادشاه
sovereigns
U
پادشاه
king
U
پادشاه
Shahs
U
پادشاه
regicide
U
قتل پادشاه
fit for a king
U
لایق پادشاه
sign manual
U
امضا پادشاه
kings palace
U
کاخ پادشاه
kings palace
U
قصر پادشاه
regicides
U
قتل پادشاه
lese majestyodhkj &odhkj fvqn
U
پادشاه یا دولت
oberon
U
پادشاه پریان
king of england
U
پادشاه انگلستان
rial
U
پادشاه ملکه
king's counsel
U
قاضی دادگاه پادشاه
his britannic majesty
U
اعلیحضرت پادشاه انگلستان
croesus
U
کراسوس : پادشاه یونان
princess of the blood
U
دختر یا نوه پادشاه
raja or rajah
U
راجه-امیریا پادشاه
aeolus
U
پادشاه تسالی یونان
lord lieutenant
U
نماینده پادشاه در ایالات
king of birds
U
پادشاه مرغان :دال
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
royal prerogative
U
حق امتیاز ویژه پادشاه
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
princessroyal
U
بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
dauphiness
U
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
HMS
U
مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
regius professor
U
استاد منصوب ازطرف پادشاه
prince royal
U
پسر ارشد پادشاه انگلیس
privy purse
U
اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
sovereignty
U
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
herod
U
هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
they attended the king
U
ایشان درخدمت پادشاه بودند
gordian
U
وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
gemmule
U
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
royalties
U
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
royalty
U
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
dais
U
سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
priam
U
پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
the code of justinian
U
مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
infanta
U
دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
monarchical
U
وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
dauphin
U
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
household troops
U
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
widget
U
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
eminent domain
U
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
kingmaker
U
کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
monarch
U
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
yeoman of the guard
U
گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
infante
U
جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
queen dowager
U
زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
monarchs
U
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
jacobite
U
طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
jigger
U
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
U
تخته کوچک برای موجهای کوچک
major generals
U
امیر تومان تومان اغا
major general
U
امیر تومان تومان اغا
empire
U
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empires
U
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
romulus
U
رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
Desornamentado
U
[سبک معماری رنسانس در اسپانیا در دوره ی حکومت پادشاه فیلیس]
Georgian architecture
U
معماری جرجی
[در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
homage
U
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
letters missive
U
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
koh i noor
U
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
agamemnon
U
اگاممنون پادشاه مایسنا که منازعهء او با اشیل مقدمهء داستان حماسی ایلیاد است
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
pannikin
U
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
U
برامدگی کوچک گره کوچک
lord chancellor
U
بزرگترین لرد انگلیس که بامورقضایی رسیدگی کرده ومهردارسلطنتی ومشاورمخصوص پادشاه ورئیس مجلس اعیان میباشد
immaterial
U
بی اهمیت
importance
U
اهمیت
indifferent
U
بی اهمیت
notbility
U
اهمیت
momentousness
U
اهمیت
self importance
U
اهمیت
of no significance
U
بی اهمیت
off the map
U
بی اهمیت
notability
U
اهمیت
nonsignificant
U
کم اهمیت
main
U
با اهمیت
technical
U
کم اهمیت
materiality
U
اهمیت
inconsiderable
U
بی اهمیت
unimportant
U
بی اهمیت
dimension
U
اهمیت
dimensions
U
اهمیت
inconsequential
U
بی اهمیت
emphasis
U
اهمیت
of no consequence
U
بی اهمیت
seriousness
U
اهمیت
weightiness
U
اهمیت
significance
U
اهمیت
weeny
U
بی اهمیت
inconseqential
U
بی اهمیت
matters
U
اهمیت
matter
U
اهمیت
mattered
U
اهمیت
mattering
U
اهمیت
trifler
U
بی اهمیت
unmeaning
U
بی اهمیت
weeniest
U
بی اهمیت
worthful
U
پر اهمیت
momentous
U
با اهمیت
weensy
U
بی اهمیت
concernment
U
اهمیت
negligible
U
بی اهمیت
two-bit
U
بی اهمیت
worthless
U
بی اهمیت
two bit
U
بی اهمیت
piddling
U
بی اهمیت
small-time
U
بی اهمیت
small change
U
کم اهمیت
weenier
U
بی اهمیت
of no account
U
بی اهمیت
small time
U
بی اهمیت
trivialized
U
بی اهمیت شدن
slight
U
شخص بی اهمیت
slighted
U
شخص بی اهمیت
slights
U
شخص بی اهمیت
slighting
U
شخص بی اهمیت
dont mention it
U
اهمیت ندارد
let it go hang
U
اهمیت ندهید
accenting
U
اهمیت دادن
accent
U
اهمیت دادن
accents
U
اهمیت دادن
concern
U
اهمیت داشتن
never mind
U
اهمیت ندهید
nobody
U
ادم بی اهمیت
criticalness
U
اهمیت موقع
accented
U
اهمیت دادن
slightest
U
شخص بی اهمیت
moments
U
زمان اهمیت
moment
U
زمان اهمیت
lordling
U
لردکوچک یا بی اهمیت
nobodies
U
ادم بی اهمیت
slighter
U
شخص بی اهمیت
no matter
U
اهمیت ندارد
no object
U
اهمیت ندارد
it does not matter
U
اهمیت ندارد
trivializing
U
بی اهمیت دانستن
import
U
اهمیت داشتن
imported
U
اهمیت داشتن
importing
U
اهمیت داشتن
account
U
اهمیت گزارش
I couldn't care less.
[colloquial]
<idiom>
U
اهمیت نمیدهم.
emphasised
U
اهمیت دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com