Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to verge toward old age
U
پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
closed
U
پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
geriatrics
U
رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
of ripe years
U
پابسن گذاشته
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
ages
U
پیری
ageing
U
پیری
agedness
U
پیری
age
U
پیری
senescence
U
پیری
senile weakness
U
پیری
old age
U
پیری
senility
U
پیری
second childhood
U
پیری
eld
U
پیری
consenescence
U
پیری
aftertime
U
دوران پیری
senile
U
وابسته به پیری
get on in years
<idiom>
U
به سن پیری رسیدن
gerontology
U
پیری شناسی
geriatrics
U
پیری پزشکی
dotage
U
ضعف پیری
geriatric
U
مربوط به پیری
senile
U
مربوط به پیری
caducity
U
ضعف پیری
senility
U
اختلالهای پیری
gerontic
U
وابسته به پیری
the staff of old age
U
عصای پیری
oldness
U
قدمت پیری
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
gerontology
U
علم پیری شناسی
senile dementia
U
زوال عقل پیری
senile psychosis
U
روان پریشی پیری
geriatrist
U
امراض دوران پیری
gerontological
U
وابسته بامراض پیری
gerontologist
U
متخصص امراض پیری
There is no fool like an old fool .
U
سر پیری ومعرکه گیری
gerontic
U
پیرانه دارای ضعف پیری
green old age
U
پیری باتندرستی وزنده دلی
to provide for old age
U
برای پیری تهیه کردن
to d. in one's bed
U
دراثر پیری یا بیماری مردن
presenile dementia
U
زوال عقل پیش پیری
presenile psychosis
U
روان پریشی پیش پیری
he is well preserved
U
کمتر نشان پیری در او پیداست
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
senile keratosis
U
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
mark of mouth
U
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
dug out
U
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
gerontology
U
رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
hard by
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
imminent
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
closest
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
near
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
near-
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
towards
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
beside
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
near upon
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
close
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close up
U
از نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
low
U
نزدیک سبد
toward
U
نزدیک به مقارن
proximal
U
نزدیک مبدا
adjoining
U
نزدیک مجاور
insides
U
نزدیک بمرکز
in the near f.
U
دراینده نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
at
U
پهلوی نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
deciding
U
نزدیک به هدف
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
on the simmer
U
نزدیک بجوش
graze
U
نزدیک به زمین
abutted
U
نزدیک بودن
neighbors
U
نزدیک مجاور
acceded
U
نزدیک شدن
abuts
U
نزدیک بودن
abut
U
نزدیک بودن
accedes
U
نزدیک شدن
acceding
U
نزدیک شدن
of kin
U
نزدیک همانند
short
U
نزدیک تور
accede
U
نزدیک شدن
nearsightedness
U
نزدیک بینی
parotic
U
نزدیک به گوش
paranephric
U
نزدیک گرده
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
near shore
U
نزدیک به ساحل
parahepatic
U
نزدیک جگر
far and near
U
دور و نزدیک
shortest
U
نزدیک تور
infighting
U
نبرد نزدیک
shorter
U
نزدیک تور
besides
U
بعلاوه نزدیک
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
to gain on
U
نزدیک شدن به
converge
U
به هم نزدیک شدن
converging
U
به هم نزدیک شدن
close
U
نزدیک بهم
close
U
نزدیک به ناو
near point
U
نقطه نزدیک
closest
U
نزدیک به ناو
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
closest
U
نزدیک بهم
neighbor
U
همسایه نزدیک
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subcentral
U
نزدیک مرکز
closes
U
نزدیک بهم
converged
U
به هم نزدیک شدن
to come by
U
نزدیک شدن
closer
U
نزدیک بهم
converges
U
به هم نزدیک شدن
foreground
U
نزدیک نما
closer
U
نزدیک به ناو
closes
U
نزدیک به ناو
to be on the way
U
نزدیک شدن
by
U
نزدیک کنار
short-range
U
نزدیک برد
short range
U
نزدیک برد
to keep close
U
نزدیک ماندن
subapical
U
نزدیک راس
hare sighted
U
نزدیک بین
near sightedness
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
myopy
U
نزدیک بینی
short-sighted
U
نزدیک بین
keep back
U
نزدیک نشوید
nearsighted
U
نزدیک بین
gain on
U
نزدیک شدن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com