English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
peronality of laws U ویژگی قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
attributing U ویژگی
attributes U ویژگی
characteristic U ویژگی
property U ویژگی
exclusivity U ویژگی
characteristically U ویژگی
featuring U ویژگی
featured U ویژگی
feature U ویژگی
features U ویژگی
specification U ویژگی
traits U ویژگی
trait U ویژگی
attribute U ویژگی
polarities U ویژگی قطبی
feature of performance U ویژگی عملکرد
common trait U ویژگی مشترک
faceless U بدون ویژگی
personality trait U ویژگی شخصیت
source trait U ویژگی پایه
peculiarity U حالت ویژگی
peculiarities U حالت ویژگی
feature U ویژگی عملکرد
polarity U ویژگی قطبی
ergic trait U ویژگی پویشی
dynamic trait U ویژگی پویشی
membership character U ویژگی عضویت
surface trait U ویژگی روساختی
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
canons U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
sex linked characteristic U ویژگی وابسته به جنس
outline utility U برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
dead U [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
parameters U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
maintainability U ویژگی مربوط به جداسازی وتعمیر یک خرابی
parameter U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
type ahead U ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
end of page halt U ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
rat's nest U یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
alto-rilievo U [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
accumulation U [مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
bionics U مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
historic character U [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
Temerchin motife U نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
law U قانون
laws U قانون
statutes U قانون
enacment U قانون
hess's law U قانون هس
kanoon U قانون
regardless of the law U به قانون
law of constant heat sumation U قانون هس
lex U قانون
statute U قانون
act U قانون
acted U قانون
legislation U قانون
regulation U قانون
nisi U قانون
legal U قانون
code U قانون
rule U قانون
edicts U قانون
edict U قانون
canon U قانون
canons U قانون
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
left hand rule U قانون دست چپ
engels law U قانون انگل
majority rule U قانون اکثریت
extralegal U ماورای قانون
faraday's law U قانون فارادی
violation of law U نقض قانون
employment act U قانون اشتغال
engel's law U قانون انگل
obedient to the law U مطیع قانون
enactment of law U وضع قانون
enactor U واضع قانون
unwritten law U قانون ننوشته
einstein's law U قانون اینشتاین
faraday's law U قانون فاراده
the letter of the law U لفظ یا نص قانون
the letter of the law U عبارت قانون
gay lussac's law U قانون گیلوساک
gas laws U قانون گاز
the spirit of the law U روح قانون
game law U قانون شکار
the spirit of the law U جوهر قانون
law of readiness U قانون امادگی
law of recency U قانون تاخر
five second rule U قانون 5 ثانیه
offense U قانون شکنی
to break a law U قانون شکنی
reflection law U قانون بازتاب
fechner's law U قانون فخنر
trapezoidal law U قانون ذوذنقهای
law of scarcity U قانون کمیابی
law of reflection U قانون بازتاب
governing law U قانون حاکم
code civil U قانون مدنی
nomology U قانون شناسی
constitutionally U مطابق قانون
constructionist U کسیکه قانون
brush with the law <idiom> U درگیری با قانون
contrary to the law U مخالف قانون
corpus juris U روح قانون
corpus juris U اساس قانون
coulomb's law U قانون کولن
legiskative U قانون گذار
constitutional low U قانون اساسی
conservation law U قانون بقا
to come into operation U قانون شدن
commercial code U قانون تجارت
commercial law U قانون تجارت
to take effect U قانون شدن
commutative law U قانون جابجایی
to the letter <idiom> U طبق قانون
conscription law U قانون سربازگیری
lawbreaker U قانون شکن
wein law U قانون وین
weber's law U قانون وبر
law of use U قانون استعمال
distribution law U قانون توزیع
walras law U قانون والراس
wagners law U قانون واگنر
obedient to the law U پیرو قانون
lawmaker U قانون گزار
declaratory statute U قانون اعلامی
to go into effect U قانون شدن
Under the protection of the law. U درپناه قانون
to inure U قانون شدن
crown law U قانون جزائی
cl U قانون مدون
curie's law U قانون کوری
dalton's law U قانون دالتون
dead letter U قانون منسوخ
economic law U قانون اقتصادی
power law U قانون توانی
law merchant U قانون تجارت
law fallen into desuetude U قانون متروک
law breaker U قانون شکن
law abidingness U پیروی قانون
riot act U قانون ضد اغتشاشات
laplace's law U قانون لاپلاس
rule of thumb U قانون کلی
rule of thumb U قانون عمومی
lambert law U قانون لامبرت
labour law U قانون کار
labour code U قانون کار
labour act U قانون کار
say's law of markets U قانون بازارهای سی
scofflaw U قانون شکن
scofflaw U ناقض قانون
law of election U قانون انتخابات
law of advantage U قانون امتیاز
law of analogy U قانون تمثیل
preamble of a statute U مقدمه قانون
press law U قانون مطبوعات
law of demand U قانون تقاضا
procedural law U قانون شکلی
planck law U قانون پلانک
law of contract U قانون قرارداد
law of contiguity U قانون مجاورت
rambunctious U بی قانون و قاعده
raoult's law U قانون رائول
legality U رعایت قانون
legality U مطابقت با قانون
law of complimentarity U قانون مکملیت
law of effect U قانون اثر
religious law U قانون شرع
law of clouser U قانون بستار
law of causation U قانون علیت
case law U قانون موضوعه
law of frequency U قانون بسامد
law of gravitation U قانون گرانش
pascal's law U قانون پاسکال
substantive law U قانون ماهوی
ignorance of law U جهل به قانون
pascal U قانون پاسکال
hubble law U قانون هابل
law of nations U قانون ملل
hook's law U قانون هوک
parallel law U قانون توازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com