Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Is the departure time certain ?
U
وقت حرکت معلوم است؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
his parentage isunknown
U
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
waves
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
assignable
U
معلوم
inevidence
U
معلوم
obvious
U
معلوم
indistinct
U
نا معلوم
definite
U
معلوم
known
U
معلوم
illiquid
U
نا معلوم
It was revealed that … It transpired that . . .
U
معلوم شد که ...
active
U
معلوم
to the fore
U
معلوم
given
U
معلوم
overt
U
معلوم
intelligible
U
معلوم
invisible
U
نا معلوم
pronounced
U
معلوم
sharp cut
U
معلوم
the active voice
U
معلوم
determinate
U
معلوم
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
kithe
U
معلوم شدن
It was clear that she had lied .
U
دروغش معلوم شد
known target
U
هدف معلوم
known distance
U
فاصله معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …
U
از قرار معلوم ...
known datum point
U
ایستگاه معلوم
evidently
U
از قرار معلوم
cretain
U
معلوم بعض
known data
U
عناصر معلوم
familiarizing
U
معلوم کردن
ascertain
U
معلوم کردن
discernibly
U
بطور معلوم
manifestly
U
بطور معلوم
known distance
U
مسافت معلوم
given conditions
U
شرایط معلوم
familiarizes
U
معلوم کردن
familiarized
U
معلوم کردن
familiarize
U
معلوم کردن
familiarising
U
معلوم کردن
familiarises
U
معلوم کردن
familiarised
U
معلوم کردن
ascertains
U
معلوم کردن
ascertaining
U
معلوم کردن
ascertained
U
معلوم کردن
noticeably
U
بطوربرجسته یا معلوم
the date was not specified
U
تاریخ ان معلوم
that depends
U
معلوم نیست
to bring tl light
U
معلوم کردن
verb active
U
فعل معلوم
to come to light
U
معلوم شدن
to make known
U
معلوم کردن
the active voice
U
فعل معلوم
To make known . To signify .
U
معلوم کردن
vaguest
U
غیر معلوم
known
U
معلوم کردن
vague
U
غیر معلوم
vaguer
U
غیر معلوم
presumedly
U
از قرار معلوم
seemingly
U
از قرار معلوم
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
U
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruises
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
present participles
U
وجه وصفی معلوم
present participle
U
وجه وصفی معلوم
participles
U
وجه وصفی معلوم
fatherless
U
فاقد مولف معلوم
It is not known yet . It is not settled yet .
U
هنوز معلوم نیست
he proved to know the secret
U
معلوم شد راز را میداند
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
it will manifest it self
U
معلوم خواهد گشت
obviously
U
بطور اشکار یا معلوم
deponent
U
درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
apparent
U
معلوم وارث مسلم
taskwork
U
کار معلوم کارناخوشایند
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
participle
U
وجه وصفی معلوم
transfers
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
U
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
they are of a doubtful paterni
U
اصل انها معلوم نیست
determinable
U
معلوم کردنی انقضاء پذیر
deponont
U
در فاهر مجهول و در باطن معلوم
known datum point
U
نقطهای با مختصات وگرای معلوم
typed
U
نوع خون را معلوم کردن
pedigreed
U
دارای نسب یادودمان معلوم
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
type
U
نوع خون را معلوم کردن
Known and unknown .
U
معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
Certain notorious ( dubious ) characters .
U
عده افراد معلوم الحال
We know it for a fact that…
U
برایمان کاملا" معلوم است که ...
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
his fate is sealed
U
سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
we shall see
U
تا ببینم بعد معلوم میشود
types
U
نوع خون را معلوم کردن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
It was evident from the start.
U
از اول کار معلوم بود
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
seal one's fate
U
سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
We wI'll be notified(informed)of the results today.
U
امروز جواب کار معلوم می شود
spot elevation
U
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
Presumably she hasnt arrived yet .
U
از قرار معلوم هنوز واردنشده است
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
the bill defined his powers
U
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is of doubtful proveance
U
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
U
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
U
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
parameter
U
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
this line does not scan
U
وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
certify
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
parameters
U
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certifies
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
skulls
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
U
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
perfect participle
U
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
duty rated
U
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
travelling overwatch
U
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
there is no time like the present
<idiom>
U
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
bailment
U
امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
bounding overwatch
U
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
nodes
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding
U
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile
U
بدون حرکت بی حرکت
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
bids
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
he talks very indistinctly
U
بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
aerodynamics
U
مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
trend line
U
یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
angular momentum
U
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum
U
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march
U
سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
wheatstone bridge
U
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
convoy schedule
U
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
hamilton's equations of motion
U
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
to reveal itself
U
فاش شدن معلوم شدن
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
reveals
U
فاش کردن معلوم کردن
uncovering
U
معلوم کردن فاهر کردن
manifest
U
معلوم کردن فاش کردن
manifested
U
معلوم کردن فاش کردن
manifesting
U
معلوم کردن فاش کردن
manifests
U
معلوم کردن فاش کردن
uncovers
U
معلوم کردن فاهر کردن
revealed
U
فاش کردن معلوم کردن
reveal
U
فاش کردن معلوم کردن
uncover
U
معلوم کردن فاهر کردن
move on
U
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
k day
U
روز حرکت کاروان دریایی روز شروع حرکت کاروان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com