English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
bar automatic U میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
literal U چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
critical U وخیم
sthenic U وخیم
tense U وخیم
tensing U وخیم
crucial U وخیم
crucially U وخیم
direr U وخیم
tensed U وخیم
tenser U وخیم
tenses U وخیم
tensest U وخیم
direst U وخیم
dire U وخیم
serious U وخیم
tensed U وخیم شدن
to be fraught [with] U وخیم بودن
worse U بدتر وخیم تر
tenses U وخیم شدن
tensive U وخیم شونده
tensing U وخیم شدن
tenser U وخیم شدن
tensest U وخیم شدن
worse off U وخیم تر شدن
in dire poverty U در تنگدستی وخیم
tense U وخیم شدن
critical U وخیم نکوهشی
deteriorating U وخیم شدن
deteriorated U وخیم شدن
deteriorate U وخیم شدن
deteriorates U وخیم شدن
no serious incidents U حوادثی که وخیم نیستند
fatal U مصیبت امیز وخیم
critically U بطور بحرانی یا وخیم
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
extrinsic factor U عامل ضدکم خونی وخیم
worst U شکست دادن وخیم شدن
critical U وخیم انتقادی قابل تامل
worst- U شکست دادن وخیم شدن
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
equality U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except U تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
lodgment U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
berth U موقعیت جا
occasions U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
position U موقعیت
positioned U موقعیت
sites U موقعیت
sited U موقعیت
site U موقعیت
berths U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
occasion U موقعیت
line of position U خط موقعیت
condition U موقعیت
situations U موقعیت
situation U موقعیت
locations U موقعیت
location U موقعیت
situs U موقعیت
orientation U موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
configuration U وضعیت یا موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
case U وضعیت موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
footing U موقعیت وضع
benzylic position U موقعیت بنزیلی
bit position U موقعیت ذره
forward position U موقعیت رو به جلو
storage location U موقعیت انباره
stimulus situation U موقعیت محرک
lies U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
position U شکل موقعیت
endo position U موقعیت اندو
point U محل یا موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
plots U نقطه موقعیت
plot U نقطه موقعیت
status U اهمیت یا موقعیت
circumstantial U مربوط به موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
positioned U شکل موقعیت
positioning U تثبیت موقعیت
firing position U موقعیت احتراق
pertinence U موقعیت شایستگی
position finding U موقعیت یابی
ground position U موقعیت زمینی
position buoy U بویه موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
point guard U موقعیت گارد
monopoly position U موقعیت انحصاری
situation U موقعیت حالت
pertinency U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
page orientation U موقعیت صفحه
print position U موقعیت چاپ
social status U موقعیت اجتماعی
situations U موقعیت حالت
exoposition U موقعیت اگزو
sign position U موقعیت علامت
d. of a situation U موقعیت باریک
razor edge U موقعیت بحرانی
radar location U موقعیت رادار
rest position U موقعیت سکون
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
stations U موقعیت اجتماعی وضع
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
trim U موقعیت قایق دراب
trimmest U موقعیت قایق دراب
stand U عهده دارشدن موقعیت
trims U موقعیت قایق دراب
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
positional U وابسته به موقعیت یامقام
blow U هدر دادن موقعیت
blows U هدر دادن موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
upwell U موقعیت بهتری یافتن
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
space orientation U موقعیت یابی فضایی
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
opportuneness U موقعیت موقع بودن
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trim U موقعیت تخته موج دراب
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
trims U موقعیت تخته موج دراب
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
until U وقتی که
some time U یک وقتی
somewhen U در یک وقتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com