Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
function
U
وفیفه عمل کردن
functioned
U
وفیفه عمل کردن
functions
U
وفیفه عمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
desertion
U
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
acquits
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquitting
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscript
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripting
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
feasance
U
انجام وفیفه کردن
functionate
U
انجام وفیفه کردن
to perform one's duty
U
انجام وفیفه کردن
pull through
U
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
squelch circuit
U
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
to be in d.
U
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
to overrun one's duty
U
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
Other Matches
functioned
U
وفیفه
sorb
U
وفیفه
functions
U
وفیفه
pension
U
وفیفه
serviced
U
وفیفه
worked
U
وفیفه
work
U
وفیفه
pensions
U
وفیفه
duty
U
وفیفه
obligations
U
وفیفه
obligation
U
وفیفه
responsibility
U
وفیفه
role
U
وفیفه
roles
U
وفیفه
responsibilities
U
وفیفه
function
U
وفیفه
service
U
وفیفه
activity
U
وفیفه
that is your duty and not mine
U
نه وفیفه من
office
U
وفیفه
offices
U
وفیفه
task
U
وفیفه
activities
U
وفیفه
tasks
U
وفیفه
assignments
U
وفیفه
assignment
U
وفیفه
devoir
U
وفیفه
taskwork
U
وفیفه
inofficious
U
بی وفیفه
naval conscript
U
ناوی وفیفه
duty-bound
U
حینانجام وفیفه
loyal
U
وفیفه شناس
conscripting
U
سرباز وفیفه
obligor
U
مشمول وفیفه
task
U
امرمهم وفیفه
obligated reservist
U
مشمول وفیفه
annuitant
U
وفیفه خور
conscripts
U
سرباز وفیفه
neurility
U
وفیفه اعصاب
staff duty
U
وفیفه ستادی
conscientious
U
وفیفه شناس
obstriction
U
قرارداد وفیفه
reserve officer
U
افسر وفیفه
conscripted
U
سرباز وفیفه
functionally
U
ازلحاظ وفیفه
service
U
نظام وفیفه
burden of proof
U
وفیفه اثبات
serviced
U
نظام وفیفه
the d. of duty
U
ادای وفیفه
religious duty
U
فرض وفیفه
beneficiary
U
وفیفه خوار
beneficiaries
U
وفیفه خوار
the d. of duty
U
انجام وفیفه
propositional function
U
وفیفه حسی
tasks
U
امرمهم وفیفه
functionery
U
وفیفه دار
conscript
U
سرباز وفیفه
dutiful
U
وفیفه شناس
fealty
U
وفیفه شناسی
fealties
U
وفیفه شناسی
functional
U
وفیفه دار
stipendiary
U
وفیفه خوار
functioned
U
وفیفه داشتن
lapse from duty
U
ترک وفیفه
irresponsibility
U
وفیفه نشناسی
functions
U
وفیفه داشتن
sense of duty
U
حس وفیفه شناسی
stipendiaries
U
وفیفه خوار
drafted
U
سرباز وفیفه
breach of duty
U
ترک وفیفه
feal
U
وفیفه شناس
dereliction of duty
U
ترک وفیفه
dereliction of duty
U
وفیفه نشناسی
incumbency
U
وفیفه لزوم
dutifulness
U
وفیفه شناسی
loyalty
U
وفیفه شناسی
inofficious
U
وفیفه نشناس
office
U
کار وفیفه
loyalties
U
وفیفه شناسی
offices
U
کار وفیفه
laspe from duty
U
ترک وفیفه
function
U
وفیفه داشتن
conscription
U
نظام وفیفه
seaman recruit
U
ناوی وفیفه
draftees
U
سربازان وفیفه
task management
U
مدیریت وفیفه
military service
U
نظام وفیفه
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
drafts
U
سرباز وفیفه
compulsory service
U
خدمت وفیفه
undutiful
U
وفیفه نشناس
draft
U
سرباز وفیفه
irresponsible
U
وفیفه نشناس
supererogation
U
افراط در انجام وفیفه
function code
U
رمز وفیفه نما
functional
U
تابعی وفیفه مندی
functional unit
U
واحد وفیفه مند
voluntaryist
U
مخالف نظام وفیفه
ready for duty
U
اماده انجام وفیفه
functional diagram
U
نمودار وفیفه مندی
functional design
U
طرح وفیفه مندی
functional character
U
دخشه وفیفه بندی
while on duty
U
حین انجام وفیفه
key assignments
U
وفیفه دهی کلیدها
harnessed
U
حین انجام وفیفه
harness
U
حین انجام وفیفه
barrel
U
وفیفه هدایت در یک ترمینال
barrels
U
وفیفه هدایت در یک ترمینال
observantly
U
از روی وفیفه شناسی
task control block
U
بلاک کنترل وفیفه
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
military service
U
خدمت نظام وفیفه
i deed it my duty to
U
وفیفه خود می دانم که
harnessing
U
حین انجام وفیفه
neglect of duty
U
غفلت در انجام وفیفه
conscription law
U
قانون نظام وفیفه
line of duty
U
نحوه انجام وفیفه
liable to military service
U
مشمول خدمت وفیفه
bounden duty
U
وفیفه واجب یا لازم
that is your duty and not mine
U
این وفیفه شماست
duteous
U
وفیفه شناس مطیع
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
leal
U
وفیفه شناس حقشناس
constableship
U
وفیفه یا رتبه پلیس
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
foreground task
U
کار یا وفیفه پیش زمینه
duty to god
U
وفیفه شخص نسبت به خدا
supererogation
U
انجام کاری بیش از حد وفیفه
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
mistake while in discharge of duty
U
خطا در حین انجام وفیفه
noncommissioned officer
U
درجه دار افسر وفیفه
pensioners
U
وفیفه خوار مستمری بگیر
pensioner
U
وفیفه خوار مستمری بگیر
task state descriptor
U
توصیف کننده وضعیت وفیفه
chancery
U
مقام یا وفیفه صدارت عظمی
sinecures
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
liability to military service
U
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
ground rule
U
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
taskwork
U
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
outpensioner
U
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
slackers
U
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
enlisted
U
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
slacker
U
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
intelligence department
U
ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
this duty precedes all others
U
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
deat benefit
U
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
hear footsteps
U
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
unprofitable servants
U
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio
U
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
board of conciliation
U
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
security council
U
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
prebendary
U
دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
dedicated
U
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
extra duty
U
وفیفه اضافی ماموریت اضافی
economic and social council
U
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com