Perdic | وضع از هم گسیخته بی تکلیفی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 31 (4 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	disjoin U	وضع از هم گسیخته بی تکلیفی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	deadlock U	بی تکلیفی
	unconventionality U	بی تکلیفی
	abeyance or adeyancy U	بی تکلیفی
	abeyance U	بی تکلیفی
	suspensions U	بی تکلیفی
	suspension U	بی تکلیفی
	indeterminacy U	بی تکلیفی
	multitasking U	عملکرد چند تکلیفی
	deadlock U	دچاروقفه یا بی تکلیفی شدن
	in suspense U	درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
	disjointed U	گسیخته
	unbridle U	لجام گسیخته
	ungovernable U	لجام گسیخته
	rampant <adj.> U	افسار گسیخته
	interruptedly U	بطور گسیخته
	inconsequent U	بی ربط گسیخته
	disruptive U	درهم گسیخته
	broken home U	خانواده گسیخته
	broken homes U	خانواده گسیخته
	libertine U	افسار گسیخته
	libertines U	افسار گسیخته
	broken marriage U	زناشویی گسیخته
	inconsecutive U	بی ربط گسیخته
	runaway inflation U	تورم افسار گسیخته
	unbridle U	لجام گسیخته کردن
	run riot U	لجام گسیخته بودن
	Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> U	جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
	piecer U	درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
	eyestrings U	ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
	multitasking U	عملکرد چند وفیفهای عملکرد چند تکلیفی

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy