Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
noncontact sports
U
ورزشهای بدون برخورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
calisthenics
U
ورزشهای سبک بدون وسیله ورزشهای سوئدی
calisthenics
U
ورزشهای تمرینی بدون اسباب
swishing
U
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swish
U
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished
U
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes
U
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
blackguards
U
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard
U
سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
tile
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
pentathlons
U
ورزشهای پنجگانه
aquatics
U
ورزشهای ابی
spectator sports
U
ورزشهای پر تماشاگر
martial arts
U
ورزشهای رزمی
contact sports
U
ورزشهای برخوردی
aquatic sports
U
ورزشهای ابی
pentathlon
U
ورزشهای پنجگانه
decathlon
U
ورزشهای ده گانه دوومیدانی
court
U
زمین ورزشهای محوطهای
decathlons
U
ورزشهای ده گانه دوومیدانی
jujitsu
U
مادر ورزشهای رزمی
motorsports
U
ورزشهای با وسایل موتوری
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
calisthenic
U
وابسته به ورزشهای سبک سوئدی
tae guk
U
بالاترین فلسفه ورزشهای رزمی
capitain's armband
U
بازوبند کاپیتان
[ورزشهای با توپ]
abdominal endurance
U
ورزشهای تقویت عضلههای شکم
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
channelled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
collision
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
criss-cross
U
برخورد
impact
U
برخورد
strikingly
U
برخورد
contact
U
برخورد
collision
U
برخورد
impacts
U
برخورد
criss-crossed
U
برخورد
criss-crosses
U
برخورد
incidence
U
برخورد
criss-crossing
U
برخورد
conflict
U
برخورد
striking
U
برخورد
contacted
U
برخورد
ill favored
U
بد برخورد
appulse
U
برخورد
attitudes
U
برخورد
contacts
U
برخورد
collisions
U
برخورد
contacting
U
برخورد
attitude
U
برخورد
tangency
U
برخورد
intersect
U
برخورد
conflicted
U
برخورد
conflicts
U
برخورد
approaches
U
برخورد
approached
U
برخورد
clashes
U
برخورد
approach
U
برخورد
clashed
U
برخورد
clash
U
برخورد
osculation
U
برخورد
strike
U
برخورد
reception
U
برخورد
receptions
U
برخورد
intersected
U
برخورد
intersects
U
برخورد
confliction
U
برخورد
stop
U
برخورد
stopped
U
برخورد
strikes
U
برخورد
stopping
U
برخورد
stops
U
برخورد
chattering
U
برخورد کردن
unsporting conduct
U
برخورد ناجوانمردانه
conflict of interest
U
برخورد منافع
impact effect
U
اثر برخورد
impact hardness
U
سختی برخورد
tolerating
U
برخورد هموارکردن
meet
U
برخورد کردن
meets
U
برخورد کردن
affable
U
خوش برخورد
impact factor
U
ضریب برخورد
impact force
U
نیروی برخورد
chatters
U
برخورد کردن
impact parameter
U
پارامتر برخورد
collision rate
U
نرخ برخورد
knock-up
U
برخورد کردن
knock-ups
U
برخورد کردن
collision rate
U
میزان برخورد
impact
U
برخورد کردن
touche
U
اعلام برخورد
collision energy
U
انرژی برخورد
impacts
U
برخورد کردن
take the blade
U
برخورد شمشیرها
collision rate
U
سرعت برخورد
inelastic collision
U
برخورد ناکشسان
impact sound
U
صدای برخورد
impact strength
U
استحکام برخورد
tolerate
U
برخورد هموارکردن
tolerated
U
برخورد هموارکردن
tolerates
U
برخورد هموارکردن
impact test
U
ازمون برخورد
knock up
U
برخورد کردن
crossing point
U
محل برخورد دو خط
crossing points
U
محل برخورد دو خط
collision frequency
U
فراوانی برخورد
zone of contact
U
محل برخورد
affect
U
احساسات برخورد
tilts
U
منازعه برخورد
My pride was wounded ( hurt) .
U
به غیرتم برخورد
greets
U
درود برخورد
greeted
U
درود برخورد
greet
U
درود برخورد
fall on
<idiom>
U
برخورد (بامشکلات)
affects
U
احساسات برخورد
jct
U
محل برخورد
meeter
U
برخورد کننده
elastic collision
U
برخورد کشسان
tilt
U
منازعه برخورد
elastic collision
U
برخورد الاستیک
effective collision
U
برخورد موثر
accessible
U
خوش برخورد
electron impact
U
برخورد الکترونها
chattered
U
برخورد کردن
contiguity
U
برخورد تماس
conflux
U
همریزگاه برخورد
head on collision
U
برخورد رودررو
head oncollision
U
برخورد رویاروی
coincidence
U
تطبیق برخورد
osculate
U
برخورد کردن
chatter
U
برخورد کردن
tilted
U
منازعه برخورد
intersection point
U
محل برخورد
probability of collision
U
احتمال برخورد
coincidences
U
تطبیق برخورد
chattering
U
ضربه زدن برخورد
snags
U
بمانعی برخورد کردن
absence of blade
U
عدم برخورد شمشیرها
meetings
U
اتصال برخورد میتینگ
snag
U
بمانعی برخورد کردن
maladdress
U
برخورد بد ترک ادب
snagging
U
بمانعی برخورد کردن
chatters
U
ضربه زدن برخورد
warm up
<idiom>
U
دوستانه برخورد کردن
smashes
U
برخورد خرد کردن
smash
U
برخورد خرد کردن
inelastic cross section
U
مقطع برخورد ناکشسان
chatter
U
ضربه زدن برخورد
glad hand
<idiom>
U
بااهمییت برخورد کردن
meeting
U
اتصال برخورد میتینگ
chattered
U
ضربه زدن برخورد
encounters
U
رویاروی شدن برخورد
contact
U
اتصال الکتریکی برخورد
contacted
U
اتصال الکتریکی برخورد
encounter
U
رویاروی شدن برخورد
he was provoked by my words
U
سخنان من باو برخورد
ocean foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
encountered
U
رویاروی شدن برخورد
contacting
U
اتصال الکتریکی برخورد
meet
U
: برخورد کردن یافتن
meets
U
: برخورد کردن یافتن
encountering
U
رویاروی شدن برخورد
beach foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
criterion
U
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
sea foam
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
collision of the second kind
U
برخورد نوع دوم
collision of the first kind
U
برخورد نوع اول
contacts
U
اتصال الکتریکی برخورد
front
U
نما طرز برخورد
spume
U
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
fronting
U
نما طرز برخورد
incidence
U
برخوردکردن میدان برخورد
to collide head on
U
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
impact loss
U
افت انرژی در اثر برخورد
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
breasts
U
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
spume
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam
U
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
near collision
U
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com