Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
barbarise
U
وحشی گری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
brutalised
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing
U
وحشی یا حیوان صفت کردن
savage
U
وحشی کردن
savaged
U
وحشی کردن
savages
U
وحشی کردن
savaging
U
وحشی کردن
barbarise
U
وحشی کردن
barbarize
U
وحشی کردن
brutify
U
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
heathenize
U
کافر کردن و وحشی کردن کافر شدن
zootechnics
U
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
zootechny
U
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
desert
U
[طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
Other Matches
wild fowl
U
مرغان وحشی پرندگان وحشی
ferae naturae
U
وحشی ذاتا وحشی
undaunted
U
وحشی
gris
U
وحشی
barbarous
U
وحشی
savaged
U
وحشی
ferocious
U
وحشی
truculent
U
وحشی
wildest
U
وحشی
unshapen
U
وحشی
wild
U
وحشی
wilds
U
وحشی
rambunctious
U
وحشی
sylvatic
U
وحشی
unmannerly
U
وحشی
unshaped
U
وحشی
Gothic
U
وحشی
savage
U
وحشی
ferine
U
وحشی
boarish
U
وحشی
hare brained
U
وحشی
savages
U
وحشی
uncivilized
U
وحشی
ruffian
U
وحشی
ungovernable
U
وحشی
ruffians
U
وحشی
savaging
U
وحشی
anthropophagus
U
وحشی
barbaric
U
وحشی
ruttish
U
وحشی
feral
U
وحشی
brutalising
U
وحشی شدن
parsnip
U
زردک وحشی
wildfowl
U
اردک وحشی
brutalises
U
وحشی شدن
charlock
U
خردل وحشی
brutalised
U
وحشی شدن
manlike
U
جنس نر وحشی
fellness
U
وحشی گری
farouche
U
وحشی صفت
headaches
U
خشخاش وحشی
cheetah
U
یوزپلنگ وحشی
headache
U
خشخاش وحشی
buffaloes
U
گاو وحشی
wildness
U
وحشی گری
wildling
U
حیوان وحشی
uncivil
U
وحشی بی ادب
uncivilly
U
وحشی بی ادب
wild rice
U
برنج وحشی
bullock
U
گوساله وحشی
parsnips
U
زردک وحشی
semi barbarian
U
نیم وحشی
toadflax
U
کتان وحشی
brutalizing
U
وحشی شدن
bestiality
U
وحشی گری
brutalizes
U
وحشی شدن
brutalize
U
وحشی شدن
buffalo
U
گاو وحشی
gothicism
U
وحشی گری
parsnip
U
هویج وحشی
saracen
U
کافر وحشی
wildlife
U
حیوانات وحشی
brutalized
U
وحشی شدن
parsnips
U
هویج وحشی
bullocks
U
گوساله وحشی
grosser
U
وحشی توده
mallard
U
اردک وحشی
wildcats
U
گربه وحشی
grosses
U
وحشی توده
grossest
U
وحشی توده
mallards
U
اردک وحشی
mustang
U
اسب وحشی
grossing
U
وحشی توده
savages
U
وحشی شدن
feral child
U
کودک وحشی
savaged
U
وحشی شدن
savage
U
وحشی شدن
horsemint
U
نعناع وحشی
wildcat
U
گربه وحشی
imbrute
U
وحشی شدن
on the same p as the savages
U
درترازو وحشی ها
Wild West
U
غرب وحشی
grossed
U
وحشی توده
onion couch
U
یکجور جو وحشی
gross
U
وحشی توده
tiger cat
U
گربه وحشی
savaging
U
وحشی شدن
cheetahs
U
یوزپلنگ وحشی
onion grass
U
یکجور جو وحشی
ruffianly
U
گردن کلفت وحشی
brent
U
یکجورغاز وحشی کوچک
madcap
U
ادم بی پروا و وحشی
brutal
U
حیوان صفت وحشی
troglodyte
U
انسانهای غارنشین وحشی
caprifig
U
درخت انجیر وحشی
buffs
U
گاو وحشی زردنخودی
buff
U
گاو وحشی زردنخودی
the african savages
وحشی های آفریقا
styrax
U
بوته وحشی جاوی
wild parsley
U
انواع هویج وحشی
feral
U
حیوان شکاری وحشی
marihuana
U
تنباکوی وحشی بیابانی
perfection of savagery
U
نهایت وحشی گری
barbarian
U
ادم وحشی یابربری
barbarize
U
بیگانه یا وحشی شدن
sheldrake
U
اردک وحشی دریایی
marijuana
U
تنباکوی وحشی بیابانی
barbarians
U
ادم وحشی یابربری
wild beasts
U
جانوران وحشی وحوش
greylag
U
غاز وحشی اروپایی
ferocity
U
وحشی گری سبعیت
mallard
U
نوعی مرغابی وحشی
leopards
U
پلنگ گربه وحشی
gooseberry bush
U
درخت انگور وحشی
perfection of savagery
U
کمال وحشی گری
mallards
U
نوعی مرغابی وحشی
leopard
U
پلنگ گربه وحشی
wildfowler
U
شکارچی غاز وحشی
passenger pigeon
U
کبوتر وحشی امریکای شمالی
wilding
U
گیاه یا میوه خودرو وحشی
warrens
U
محل نگهداری حیوانات وحشی
warren
U
محل نگهداری حیوانات وحشی
wild eyed
U
دارای چشمان وحشی وخیره
catamount
U
ادم پس کوهی و وحشی صفت
masterwort
U
سنبل ختایی جاوه وحشی
polecat
U
موش خرمای وحشی اروپایی
polecats
U
موش خرمای وحشی اروپایی
reclaim animal
U
حیوانات وحشی تربیت شده
catamountain
U
ادم پس کوهی و وحشی صفت
charreada
U
سواری مکزیکی اسب وحشی
saddle bronc riding
U
سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
to have the wild stag's foot
<idiom>
U
در چابکی پای آهوی وحشی داشتن.
cougars
U
گربه وحشی پشمالو یوزپلنگ امریکایی
diana
U
الههء ماه وشکار حیوانات وحشی
cougar
U
گربه وحشی پشمالو یوزپلنگ امریکایی
kheda
U
کدا:خانهای که فیلهای وحشی رادران گرفتارمیسازند
roughrider
U
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
passanger
U
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
agriology
U
مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
razorback
U
خوک نیمه وحشی دورگه جنوب شرقی اتازونی
bareback riding
U
سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
spooned
U
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning
U
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons
U
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon
U
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
pandours or doors
U
امنیه وحشی درنده خو که درسال 1471 تشکیل شد وچندی پس از ان جز ارتش اطریش گردید
fetishes
U
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
fetish
U
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
honked
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
pigsticking
U
شکار گراز وحشی با نیزه گراز کشی
safflower
U
گل رنگ
[این گیاه صورت وحشی در کشورهای مختلف رشد می کند. در ایران در خراسان و تبریز وجود دارد. از گلبرگ ها رنگینه زرد استخراج می کنند.]
wildling
U
گیاه وحشی گیاه خودرو
succory
U
کاسنی تلخ کاسنی وحشی
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com