Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dismay
U
وحشت زدگی
dismayed
U
وحشت زدگی
dismaying
U
وحشت زدگی
dismays
U
وحشت زدگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
startle
U
پرش وحشت زدگی
startled
U
پرش وحشت زدگی
startles
U
پرش وحشت زدگی
Other Matches
blights
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
blight
U
باد زدگی یا زنگ زدگی
jetlag
U
جت زدگی
possession
U
جن زدگی
frostiness
U
یخ زدگی
cacodemonomania
U
جن زدگی
rime
U
یخ زدگی
glaciation
U
یخ زدگی
freeze
U
یخ زدگی
freezes
U
یخ زدگی
demonomania
U
جن زدگی
rustiness
U
زنگ زدگی
corrosion
U
زنگ زدگی
stain
U
زنگ زدگی
fouling
U
زنگ زدگی
tonic immobility
U
خشک زدگی
mouldiness
U
کپک زدگی
hyperthymia
U
هیجان زدگی
stains
U
زنگ زدگی
rust oxide iron
U
زنگ زدگی
sunburn
U
افتاب زدگی
scientism
U
علم زدگی
precipitateness
U
شتاب زدگی
sun burn
U
افتاب زدگی
thunderstroke
U
صاعقه زدگی
paraphrenia
U
هذیان زدگی
previousness
U
شتاب زدگی
transfixion
U
حیرت زدگی
worriment
U
ناراحتی غم زدگی
seasickness
U
دریا زدگی
sunstroke
U
افتاب زدگی
staining
U
زنگ زدگی
hypersomnia
U
خواب زدگی
ageing
U
زنگ زدگی
acariasis
U
کرم زدگی
acariasis
U
کنه زدگی
afflictedness
U
محنت زدگی
hallucinosis
U
توهم زدگی
stained
U
زنگ زدگی
fustiness
U
کفک زدگی
cataplexy
U
خشک زدگی
corrsion
U
زنگ زدگی
dewiness
U
شبنم زدگی
efflorescence
U
شوره زدگی
evanescence
U
غیب زدگی
heliosis
U
افتاب زدگی
hospitalism
U
بیمارستان زدگی
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
U
احساس یخ زدگی
chilled to the bones
<idiom>
U
احساس یخ زدگی
moldy
U
کپک زدگی
ageing
U
زنگ زدگی
hurriedness
U
شتاب زدگی
hurry skurry
U
دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry
U
دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness
U
اشتیاق شتاب زدگی
precipitately
U
از روی شتاب زدگی
mustiness
U
پوسیدگی یا کپک زدگی
acute hallucinosis
U
توهم زدگی حاد
alcoholic hallucinosis
U
توهم زدگی الکلی
corrosion
U
رفتگی زنگ زدگی
pecking
U
نوک زدگی سوراخ
peck
U
نوک زدگی سوراخ
outcrop
U
بیرون زدگی روامدگی
pecked
U
نوک زدگی سوراخ
outcrops
U
بیرون زدگی روامدگی
pecks
U
نوک زدگی سوراخ
melancholy
U
سودا زدگی غمگین
Rust
<adj.>
<noun>
U
رنگ زنگ زدگی
age hardenable
U
ثبات در برابرزنگ زدگی
awless
U
بی وحشت
awe
U
وحشت
fears
U
وحشت
fearing
U
وحشت
dreads
U
وحشت
gris
U
وحشت
awed
U
وحشت
awfulness
U
وحشت
fear
U
وحشت
feared
U
وحشت
funk
U
وحشت
jitters
U
وحشت
abhorrence
U
وحشت
fray
U
وحشت
frayed
U
وحشت
frights
U
وحشت
dismalness
U
وحشت
fright
U
وحشت
frays
U
وحشت
dreading
U
وحشت
trepidation
U
وحشت
dread
U
وحشت
panic
U
وحشت
panicked
U
وحشت
panicking
U
وحشت
corrosion fatigue
U
استهلاک در اثر زنگ زدگی
foxiness
U
بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
hastiness
U
دست پاچگی شتاب زدگی
rust protection
U
حفافت در برابر زنگ زدگی
resistance to corrosion
U
مقاوم در برابر زنگ زدگی
strike with terror
U
وحشت زده
pavor nocturnus
U
وحشت شبانه
panic struck
U
وحشت زده
panic stricken
U
وحشت زده
fear of the future
U
وحشت از آینده
forlornness
U
وحشت یاس
fear prayer
U
نماز وحشت
horror struck
U
وحشت زده
awestruck
U
وحشت زده
awestricken
U
وحشت زده
frightened
U
وحشت زده
morbid
U
وحشت اور
requiem
U
نماز وحشت
horror
U
وحشت مورمور
horrors
U
وحشت مورمور
requiems
U
نماز وحشت
terror
U
وحشت بلا
horror-struck
U
وحشت زده
affright
U
وحشت زده
struck with teror
U
وحشت زده
cuse of a
U
موجب وحشت
aghast
U
وحشت زده
fright
U
هراس وحشت
terrors
U
وحشت بلا
frights
U
هراس وحشت
alarum
U
بیم و وحشت
frostbite
U
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant
U
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
appals
U
وحشت زده شدن
appallingly
U
وحشت زده شدن
appall
U
وحشت زده شدن
heart skip a beat
<idiom>
U
وحشت زده یا بر آشفتن
horrifies
U
وحشت زده کردن
appal
U
وحشت زده شدن
appalled
U
وحشت زده شدن
terrible
U
وحشت اور ترسناک
horrified
U
وحشت زده کردن
horrify
U
وحشت زده کردن
horrifying
U
وحشت زده کردن
terrified
U
وحشت زده کردن
terrifies
U
وحشت زده کردن
terrify
U
وحشت زده کردن
terrifying
U
وحشت زده کردن
horrendous
U
ترسناک وحشت اور
startled
U
وحشت زده شدن
startle
U
وحشت زده شدن
gally
U
وحشت زده کردن
startles
U
وحشت زده شدن
jittery
U
وحشت زده و عصبی
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
manic-depressive
U
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives
U
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive
U
دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens
U
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen
U
کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
overawe
U
خیلی وحشت زده کردن
overawes
U
خیلی وحشت زده کردن
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
to put the fear of God into somebody
U
کسی را وحشت زده کردن
gast
U
وحشت جانور بدون اولاد
panic
U
هراس وحشت زده کردن
panicked
U
هراس وحشت زده کردن
My hair stood on end .
U
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
gruesome
U
وحشت اور نفرت انگیز
panicking
U
هراس وحشت زده کردن
overawed
U
خیلی وحشت زده کردن
creepy
U
وحشت زده غیر عادی
overawing
U
خیلی وحشت زده کردن
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
chilled to the bones
<idiom>
U
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
to escape with nothing more than/just a fright
U
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
He had the air of a frightened(scared)child.
U
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
aluminum wool
U
رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
planet stricken
U
وحشت زده ستاره زده
awesome
U
وحشت اور ترس اور
planet struck
U
وحشت زده ستاره زده
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation
U
قحطی قحطی زدگی
chips
U
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip
U
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com