Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conjunctive mood
U
وجهی ازفعل که درجزای شرط یا قید بکار می رود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
turret motife
U
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
Lesghi star
U
ستاره لسگی
[این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
lattice design
U
طرح شبکه ای
[این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
trihedral
U
سه وجهی
trimorphous
U
سه وجهی
hexahedron
U
شش وجهی
hesahedral
U
شش وجهی
biform
U
دو وجهی
planar
U
دو وجهی
facial isomer
U
ایزومر وجهی
octahedron
U
هشت وجهی
facial isomer
U
همپار وجهی
tetrahedral
U
چهار وجهی
dodecahedron
U
دوازده وجهی
pentagonal
U
پنج وجهی
polyhedral
U
چند وجهی
octahedral
U
هشت وجهی
tetrahedron
U
چهار وجهی
trisoctahedron
U
بلور42 وجهی
icosahedron
U
بلوربیست وجهی
icosahedron
U
بیست وجهی
holohedron
U
تمام وجهی
dehedral angle
U
زاویه دو وجهی
hexagram
U
ستاره شش وجهی
octagons
U
هشت وجهی
octagon
U
هشت وجهی
triangular conflict
U
تعارض سه وجهی
trimorph
U
سه شکلی سه وجهی
hemihedral
U
بشکل نصفه وجهی
closo packed hexagonal space lattice
U
شبکه فضایی شش وجهی
unitas multiplex
U
واحد چند وجهی
polyhedron
U
جسم چند وجهی
trisoctahedron
U
کثیر الاضلاع 42 وجهی
pentahedron
U
شکل پنج وجهی
distorted tetrahedron
U
چهار وجهی واپیچیده
monocapped octahedron
U
هشت وجهی تک کلاهکی
octahedral holes
U
حفرههای هشت وجهی
pentagonal
U
جسم پنج وجهی
end centered unit cell
U
سلول واحد دو وجهی متقابل پر
polyhedron
U
جسم چند وجهی کثیرالوجوه
pentahedron
U
جسم جامد پنج وجهی
plastomer
U
اجسام چند وجهی سخت وجامد
mmpi
U
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
rhomb
U
منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
wharfage
U
وجهی که برای استفاده ازبارانداز پرداخت میشود حق باراندازی
ransoms
U
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransom
U
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
toll thorough
U
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
toll traverse
U
وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
burse
U
بورس وجهی که برای کمک هزینه تحصیلی داده میشود
reserves
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
bulb angle
U
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
legal reserves
U
مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
retaining fee
U
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
Jaldar
U
[نوعی طرح پاکستانی که در آن ردیف های لوزی شکل و هشت وجهی بصورت یک ردیف در میان بافته می شوند.]
hex-column
U
طرح ستونی شش وجهی
[طرح سه ترنجی که بیشتر در قراچه آذربایجان و شیروان قفقاز بافته شده و متن اصلی آن را سه ترنج شش گوش در بر می گیرد.]
Medici Mamluk rug
U
قالی مدیسه مملوک
[این فرش متعلق به قرن شانزدم میلادی می باشد که به تازگی کشف و در موزه پالازو ایتالیا نگهداری می شود و دارای سه ترنج هشت وجهی است.]
pin money
U
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
medallion
U
ترنج
[نقش اصلی که در مرکز فرش قرار گرفته و در طرح لچک ترنج به ابعاد و اشکال مختلف مانند الماسی، خورشیدی، شش وجهی، و بیضی بافته می شود.]
polyhedric
U
چند وجهی چند سطحی
applied
U
بکار بردنی
useable
U
بکار بردنی
utilize
U
بکار زدن
wage income
U
درامدمربوط بکار
practicals
U
بکار خور
to tackle to
U
بکار چسبیدن
handle
U
بکار بردن
serves
U
بکار رفتن
served
U
بکار رفتن
serve
U
بکار رفتن
utilizer
U
بکار برنده
turn to
U
بکار پرداختن
utilised
U
بکار زدن
utilises
U
بکار زدن
utilising
U
بکار زدن
investiture with an office
U
برگماری بکار
utilizes
U
بکار زدن
handles
U
بکار بردن
he is of no service to us
U
بکار ما نمیخورد
misemploy
U
بد بکار بردن
abuses
U
بد بکار بردن
abusing
U
بد بکار بردن
practical
U
بکار خور
activation
U
بکار واداری
actuate
بکار انداختن
actuation
U
بکار اندازی
actuator
U
بکار اندازنده
put forth
U
بکار بردن
busy at
U
دست بکار
busy in
U
دست بکار
call forth
U
بکار انداختن
abused
U
بد بکار بردن
abuse
U
بد بکار بردن
subornation
U
اغواء بکار بد
bleach
U
بکار رود
bleached
U
بکار رود
bleaches
U
بکار رود
to put in motion
U
بکار انداختن
to put forth
U
بکار بردن
get down to work
U
بکار پرداختن
to make use of
U
بکار بردن
user
U
بکار برنده
users
U
بکار برنده
to come into operation
U
بکار افتادن
actuate
U
بکار انداختن
conspicuious consumption
U
بکار برده شد
exploits
U
:بکار انداختن
knowledgeable
U
وارد بکار
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
To put ones shoulder to the wheel.
U
تن بکار دادن
exploiting
U
:بکار انداختن
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
exploit
U
:بکار انداختن
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
utilizing
U
بکار زدن
usable
<adj.>
U
بکار بردنی
commodious
U
بکار خور
applies
U
بکار بردن
apply
U
بکار بردن
applying
U
بکار بردن
applicable
<adj.>
U
بکار بردنی
suitable
<adj.>
U
بکار بردنی
utilizable
<adj.>
U
بکار بردنی
utilisable
[British]
<adj.>
U
بکار بردنی
useful
<adj.>
U
بکار بردنی
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
procrustean
U
بزور بکار وادارنده
serviceability
U
بکار خوری بدردخوری
play upon words
U
جناس بکار بردن
finesse
U
زیرکی بکار بردن
multilaunching
U
اغاز بکار چندتایی
dday
U
اولین روزاغاز بکار
set to work
U
دست بکار زدن
to begin upon
U
دست بکار...شدن
pre engage
U
از پیش بکار گماشتن
wielding
U
خوب بکار بردن
parachuted
U
پاراشوت بکار بردن
set up
U
اماده بکار استقرار
parachutes
U
پاراشوت بکار بردن
parachuting
U
پاراشوت بکار بردن
parachute
U
پاراشوت بکار بردن
lever watch
U
شیوه بکار بردن
commits
U
بکار بردن نیروها
committed
U
بکار بردن نیروها
committing
U
بکار بردن نیروها
wield
U
خوب بکار بردن
wielded
U
خوب بکار بردن
avocational
U
وابسته بکار فرعی
wields
U
خوب بکار بردن
misapply
U
بیموقع بکار بردن
commit
U
بکار بردن نیروها
he used violence
U
زور بکار برد
answer
U
بکار امدن بکاررفتن
impressment
U
بکار اجباری گماری
answered
U
بکار امدن بکاررفتن
answering
U
بکار امدن بکاررفتن
shoehorns
U
پاشنه کش بکار بردن
shoehorn
U
پاشنه کش بکار بردن
answers
U
بکار امدن بکاررفتن
manoeuver
U
تدبیر بکار بردن
To set to work. To get cracking.
U
دست بکار شدن
get to work
U
دست بکار زدن
busying
U
دست بکار شلوغ
busied
U
دست بکار شلوغ
busier
U
دست بکار شلوغ
do up
U
شروع بکار کردن
busies
U
دست بکار شلوغ
busiest
U
دست بکار شلوغ
to set to
U
دست بکار شدن
busy
U
دست بکار شلوغ
to set to work
U
بکار وا داشتن یا انداختن
operational
U
قابل بکار انداختن
first order predicate logic
U
PROLO بکار می رود
full time
U
زمان اشتغال بکار
to start a motor
U
موتوری را بکار انداختن
I put my money to work.
U
پولم را بکار انداختم
iodism
U
خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
telescope
U
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
telescopes
U
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
neologist
U
طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
put on
U
اعمال کردن بکار گماردن
paillette
U
فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
misapply
U
بطور غلط بکار بردن
outsmarted
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
mordant
U
ماده ثبات بکار بردن
leverage
U
شیوه بکار بردن اهرم
misspelled
U
املای غلط بکار بردن
misspell
U
املای غلط بکار بردن
operate
U
عمل کردن بکار افتادن
coppers
U
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com