Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mean aerodynamic chord
U
وتر ایرودینامیکی متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
aerodynamic mean chord
U
وتر متوسط ایرودینامیکی
Other Matches
aerodynamic
U
ایرودینامیکی
aerodynamically
U
ایرودینامیکی
aerodynamic center
U
مرکز ایرودینامیکی
aerodynamic coefficient
U
ضریب ایرودینامیکی
aerodynamic factors
U
عوامل ایرودینامیکی
aerodynamic missile
U
موشک ایرودینامیکی
aerofoil
U
مقطع ایرودینامیکی
airfoil
U
جسم ایرودینامیکی
airfoil
U
مقطع ایرودینامیکی
aerodynamic balance
U
تعادل ایرودینامیکی
aerodynamically
U
با استفاده ازقوانین ایرودینامیکی
aerodynamic
U
با استفاده ازقوانین ایرودینامیکی
darting
U
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
darted
U
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
dart
U
رسانگر ایرودینامیکی پروازازاد
aerodynamic missile
U
موشکی که به طریقه ایرودینامیکی کار میکند
spinner
U
پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
blistered
U
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
blisters
U
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
blister
U
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
pants
U
پوشش ایرودینامیکی ثابت روی چرخهای ارابه فرود
ride control
U
سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
whitcomb body
U
جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
blended
U
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
aerodynamic heating
U
افزایش دما ناشی از جریان سریع هوا روی سطوح ایرودینامیکی به ویژه درسرعتهای زیاد
moustaches
U
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
pods
U
محفظهای با شکل ایرودینامیکی که روی شاه تیر یا تیر و تماما" در خارج از بدنه هواپیما نصب میشود
pod
U
محفظهای با شکل ایرودینامیکی که روی شاه تیر یا تیر و تماما" در خارج از بدنه هواپیما نصب میشود
canards
U
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canard
U
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
modal
U
متوسط
intermediate
U
متوسط
averaging
U
متوسط
averaging
U
حد متوسط
modals
U
متوسط
meant
U
متوسط
life expectancy
U
سن متوسط
moderate
U
متوسط
moderated
U
متوسط
moderates
U
متوسط
moderating
U
متوسط
osculant
U
متوسط
average limit of ice
U
حد متوسط یخ
mesne
U
متوسط
medium gravle
U
شن متوسط
life expectancies
U
سن متوسط
tolerable
U
متوسط
mediocre
U
متوسط
medium
U
متوسط
mediums
U
متوسط
intermedial
U
متوسط
meanest
U
متوسط
averaged
U
حد متوسط
averaged
U
متوسط
average
U
متوسط
average
U
حد متوسط
averages
U
متوسط
averages
U
حد متوسط
mean
U
متوسط
meaner
U
متوسط
average price
U
قیمت متوسط
average payment
U
پرداخت متوسط
average output
U
محصول متوسط
medium scale
U
در مقیاس متوسط
secondarily
U
بطور متوسط
average conditions
U
شرایط متوسط
mean
U
میانه متوسط
average product
U
محصول متوسط
average productivity
U
بازدهی متوسط
medium voltage
U
ولتاژ متوسط
average product
U
تولید متوسط
sort of
U
بمقدار متوسط
average cost
U
هزینه متوسط
average life
U
عمر متوسط
average efficiency
U
بازده متوسط
on the a
U
بطور متوسط
average expense
U
هزینه متوسط
monthly average
U
متوسط ماهیانه
average flow
U
جریان متوسط
moderate speed
U
سرعت متوسط
average discharge
U
بده متوسط
average input
U
نهاده متوسط
average depth
U
عمق متوسط
middle price
U
قیمت متوسط
average latency
U
رکود متوسط
mid range
U
برد متوسط
average deviation
U
انحراف متوسط
m.f.
U
فرکانس متوسط
mean price
U
قیمت متوسط
girder bridge
U
پل بیلی متوسط
mean daily
U
متوسط روزانه
mean speed
U
سرعت متوسط
mean chord
U
وتر متوسط
mean stress
U
خستگی متوسط
mean time
U
زمان متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
mean value
U
مقدار متوسط
mean life
U
عمر متوسط
intermediate contrast
U
تغایر متوسط
m.f.
U
بسامد متوسط
mean depth
U
عمق متوسط
mean deviation
U
انحراف متوسط
intermediately
U
بطور متوسط
intermediate pressure
U
فشار متوسط
mean income
U
درامد متوسط
intermediate lampholder
U
سر پیچ متوسط
intermediate hurdle
U
مانع متوسط
intermediate high voltage line
U
خط فشار متوسط
mean variation
U
تغییر متوسط
mean velocity
U
سرعت متوسط
mediterranean sea
U
بحر متوسط
average speed
U
سرعت متوسط
medium artillery
U
توپخانه متوسط
medium carbon steel
U
فولادباکربن متوسط
average revenue
U
درامد متوسط
average yield
U
بازده متوسط
average return
U
بازده متوسط
medium cloud
U
ابرهای متوسط
median income
U
درامد متوسط
average total cost
U
هزینه متوسط کل
medial
U
میانه متوسط
medially
U
بطورمیانه یا متوسط
averagly
U
بطور متوسط
middlingly
U
بطور متوسط
averagely
U
بطور متوسط
average voltage
U
ولتاژ متوسط
average variable cost
U
هزینه متوسط
median gray
U
خاکستری متوسط
average value
U
مقدار متوسط
medium frequency
U
بسامد متوسط
sort of
U
بمیزان متوسط
average
U
مقدار متوسط
halftones
U
رنگ متوسط
halftone
U
رنگ متوسط
duffers
U
بازیگر متوسط
duffer
U
بازیگر متوسط
medium wave
U
موج متوسط
above average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
averaged
U
میانه متوسط
par
U
میزان متوسط
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
middle class
U
طبقه متوسط
medium
U
متوسط معتدل
above-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
mediocrity
U
اندازه متوسط
middle classes
U
طبقه متوسط
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
averaged
U
مقدار متوسط
averaging
U
مقدار متوسط
above-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
above average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
averages
U
مقدار متوسط
averaging
U
میانه متوسط
thin
U
تیم متوسط
thinned
U
تیم متوسط
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
U
بالاتر از حد متوسط
averages
U
میانه متوسط
thins
U
تیم متوسط
thinnest
U
تیم متوسط
thinners
U
تیم متوسط
average latency
U
تاخیر متوسط
weighted average
U
متوسط وزنی
meaner
U
میانه متوسط
life expectancy
U
عمر متوسط
true power
U
توان متوسط
midway
U
متوسط میانجی
subaverage
U
زیر حد متوسط
meanest
U
میانه متوسط
life expectancies
U
عمر متوسط
a modest income
U
درآمدی متوسط
mediums
U
مقدار متوسط
mediums
U
متوسط معتدل
over-average
<adj.>
U
بیش از حد متوسط
medium
U
مقدار متوسط
normal
U
میانه متوسط
average
U
میانه متوسط
every Tom, Dick and Harry
<idiom>
U
طبقه متوسط
a medium sized car
U
یک اتومبیل متوسط
mean horizontal candlepower
U
شمع افقی متوسط
mean sea level
U
سطح متوسط دریا
mean error method
U
روش خطای متوسط
mean free path
U
مسافت ازاد متوسط
middle-class person
U
عضو طبقه متوسط
average daily traffic
[ADT]
U
متوسط ترافیک روزانه
mean effective pressure
U
فشار موثر متوسط
mean freepath
U
مسیر ازاد متوسط
mean high water neaps
U
متوسط ارتفاع اب دریا
member of the middle class
U
عضو طبقه متوسط
working point
U
نقطه فشار متوسط
man in the street
<idiom>
U
مردم عادی یا متوسط
medium scale
U
نقشه مقیاس متوسط
medium energy particle
U
ذره با انرژی متوسط
bourgeois
<adj.>
U
عضوطبقه متوسط جامعه
median lethal dose
U
دوز متوسط کشنده
middle level management
U
مدیریت سطح متوسط
mean solar day
U
روز متوسط شمسی
mean solar day
U
روز متوسط خورشیدی
mean solar time
U
زمان متوسط شمسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com