English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subsolar U واقع در نواحی گرمسیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
taro U گوش فیل نواحی گرمسیر
zoysia U چمن خزنده پایای نواحی گرمسیر
sub-tropical U وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
warm climate U گرمسیر
tropic U گرمسیر
tropical country U گرمسیر
tropical U گرمسیر
Sunbelt U ایالتهای گرمسیر
mamba U مارهای زهردارمناطق گرمسیر
grouper U نوعی ماهی دریاهای گرمسیر
fruit bat U خفاش میوه خوارنواحی گرمسیر
gambusia U ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
leading region U نواحی پیشرو
arctic regions U نواحی قطبی
temperature spots U نواحی دماگیر
reflexogenous zones U نواحی بازتاب زا
primary zones U نواحی نخستین
growth areas U نواحی رشد
subtropics U نواحی زیرگرمسیری
arctic U مربوطه به نواحی قطبی
philadelphus U سفرس نواحی معتدله
low lander U ساکن نواحی پست
low latitudes U نواحی نزدیک خط استوا
up country U نواحی داخل کشور
keep out areas U نواحی بر حذر شده
light latitudes U نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
riesling U انگور سفید نواحی راین
ice-foot U [دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
southeasterner U ساکن نواحی جنوب شرقی
silicicolous U رشد کننده در نواحی سیلیس دار
toponymy U ذکر اسامی نواحی مکان نامی
continuous tone image U تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
fox grape U انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
tropic U نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا
tundras U دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundra U دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
anoraks U نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
anorak U نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
calenture U تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
polywag U دریانوردی که به نواحی استوایی سفر نکرده باشد
mycenaean U اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
mycenian U اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
longspur U انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
maps U نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
map U نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
orthoferrite U یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
diamond design U طرح قاب لوزی [که بیشتر در فرش های هندسی باف قشقایی، ایلیایی و نواحی غرب ایران بکار می رود.]
tropical U نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا گرمسیری مدارراس السرطان
actinism U خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
masks U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
indeed U در واقع
situated or situate U واقع
situating U واقع در
situates U واقع در
situate U واقع در
substantially U در واقع
bestead U واقع
in reality U در واقع
postmortem U پس از واقع
post mortem U پس از واقع
As it were U در واقع
trumped up U خلاف واقع
intramontane U واقع در کوهستان
life like U واقع نما
located inside U تو واقع شده
realists U واقع بین
realistically U واقع بین
realists U واقع گرا
superjacent U واقع درفوق
lumbar U واقع در کمر
limitrophe U واقع در مرز
it lies on the east of U در خاور واقع
realistic U واقع بین
take place U واقع شدن
realistic U واقع گرایانه
realistically U واقع گرایانه
to take place U واقع شدن
trumped-up U خلاف واقع
intralogical U واقع در حدودمنطق
sincipital U واقع در جلوی سر
postern U واقع درعقب
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
initiatory U واقع در اول
shipside U واقع در کنارکشتی
dichasial U واقع در دو طرف
hypodermal U واقع در زیرپوست
procephalic U واقع در جلو سر
precordial U واقع در پیش دل
extraception U واقع نگری
extreme position U واقع درمنتهاالیه
sinisteral U واقع درسمت چپ
centric U واقع درمرکز
capsulate U واقع درکپسول
dereism U واقع گریزی
sublunar U واقع در زیرقمر
intradermic U واقع در زیرپوست
alpha lyrae U نسر واقع
subjacent U واقع در زیر
intradermal U واقع در زیرپوست
axile U واقع درمحور
situated or situate U واقع شده
flight from reality U واقع گریزی
osculant U واقع شونده
intervascular U واقع در میان رگ ها
haemal U واقع درسوی دل
realist U واقع گرا
setting up U واقع شده
hindering U واقع درعقب
hinders U واقع درعقب
vega U نسر واقع
realism U واقع گرائی
vanward U واقع درجلو
realism U واقع گرایی
transpontine U واقع در انسوی پل
realism U واقع بینی
hinder U واقع درعقب
covenant U واقع شود
nether U واقع در زیر
onshore U واقع در ساحل
nether U واقع در پایین
down to earth U واقع بین
sets U واقع شده
down-to-earth U واقع بین
set U واقع شده
occur U واقع شدن
occurred U واقع شدن
occurring U واقع شدن
lies U واقع شدن
lied U واقع شدن
lie U واقع شدن
meanest U واقع دروسط
initialed U واقع در اغاز
initialling U واقع در اغاز
initial U واقع در اغاز
meaner U واقع دروسط
mean U واقع دروسط
initialled U واقع در اغاز
vertical U واقع در نوک
occurs U واقع شدن
untrue U خلاف واقع
realist U واقع بین
to come to pass U واقع شدن
yonder U واقع درانجا
situated U واقع در جایگزین
initials U واقع در اغاز
covenants U واقع شود
situated U واقع شده در
hindered U واقع درعقب
objectivity U واقع بینی
initialing U واقع در اغاز
half way U واقع در نیمه راه
post natal U واقع شونده پس از تولد
interdigital U واقع در میان انگشتان
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interdental U واقع در میان دو دندان
precostal U واقع در پیش دنده ها
pragmatics U فعال واقع بین
hypogynous U واقع در زیر تخمدان
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
hypogeous U واقع در شکم خاک
hypogeal U واقع در شکم خاک
interaxial U واقع در میان دو کوه
intercellular U واقع در میان یاخته ها
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
hypogastric U واقع در زیر شکم
interaxal U واقع در میان دو کوه
pre ocular U واقع در جلو چشم
interjacent U در میان واقع شونده
intracellular U واقع در درون سلول
interplanetary U واقع در بین سیارات
right-hand U واقع در دست راست
moral realism U واقع نگری اخلاقی
midship U واقع درمیان کشتی
midmost U واقع در عین وسط
middlemost U واقع در عین وسط
intratelluric U واقع در درون زمین
mid most U واقع در عین وسط
left-hand U واقع در سمت چپی
it never occurred again U دیگر واقع نشد
lobar U واقع در قسمتهای ریه
laterad U واقع درخط افقی
intra uterine U واقع در درون زهدان
nodal U واقع درنزدیک گره
intervertebral U واقع در میان مهره ها
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
intermontane U واقع در میان دو کوه
intermundane U واقع در میان دو جهان
intermural U واقع در میان دیوارها
postcardinal U واقع در پشت قلب
interscapular U واقع در میان دو کتف
terminals U واقع در نوک پایان
interseptal U واقع در میان جدارها
interseptal U واقع در میان پره ها
terminal U واقع در نوک پایان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com