English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lobar U واقع در قسمتهای ریه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
station list U فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
signal services U قسمتهای مخابراتی
administrative services U قسمتهای اداری
innards U قسمتهای داخلی
military services U قسمتهای نظامی
sang banshin U قسمتهای دست
weapon troops U قسمتهای ادوات
field commands U قسمتهای رزمی
syntax U هم اهنگی قسمتهای مختلف
modular U دارای قسمتهای کوچک
alate U دارای قسمتهای جناحی
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
in other sectors U در قسمتهای دیگر جبهه
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
weed U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
bowdlerization U حذف قسمتهای خارج از اخلاق
anisometric U دارای قسمتهای غیر متقارن
weeded U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
adnexa U قسمتهای متصل بهم زائده
pares U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
weeding U برداشتن قسمتهای زائد و غیرمطلوب
pared U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
pare U قسمتهای زائد چیزی را چیدن
comparmentalize U به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
chemosphere U ناحیهای در قسمتهای فوقانی اتمسفر
services U قسمتهای اداری ادارات نظامی
recondition U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
bilge blocks U قسمتهای تولید کننده فشار دریایی
hop stop and jump U قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
reconditioned U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
check off list U برگ بازدید قسمتهای یک ناویا هواپیما
reconditions U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
bowdlerize U قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
gambusia U ماهی ابنوس قسمتهای نسبتا گرمسیر
principal parts U قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
munnion U جرز الت عمودی در میان قسمتهای پنجره
mullion U جرز یا الت عمودی میان قسمتهای پنجره
reddendo singula singulis U الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
upgrading U به روز رسانی [معاوضه قسمتهای قدیمی] [مهندسی]
adhesion آمیزش و بهم آمیختگی طبیعی قسمتهای مختلف
thread U برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
threads U برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
lymphmatosis U ایجاد غدد مرکب از بافتهای لنفی در قسمتهای بدن
FDISK U امکانی در سیستم که قسمتهای روی دیسک سخت را تشخیص میدهد
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
bow string truss U خرپاهائیکه قسمتهای فوقانی و تحتانی ان نسبت به افق خمیده باشد
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
degradation U اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
cumulo nimbus U ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
montages U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage U قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
offsets U برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
information hiding U یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
design heuristics U راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
component forces U نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
professional service U تیمهای متخصص پزشکی قسمتهای تخصصی پزشکی
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
reset key کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
field services U قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
situating U واقع در
situates U واقع در
situate U واقع در
substantially U در واقع
indeed U در واقع
bestead U واقع
As it were U در واقع
postmortem U پس از واقع
situated or situate U واقع
post mortem U پس از واقع
in reality U در واقع
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
partite U منقسم به قسمتهای جدا جدا
health services U خدمات بهداری قسمتهای بهداری
lumbar U واقع در کمر
realistic U واقع گرایانه
dereism U واقع گریزی
realistic U واقع بین
centric U واقع درمرکز
intramontane U واقع در کوهستان
trumped up U خلاف واقع
trumped-up U خلاف واقع
vega U نسر واقع
alpha lyrae U نسر واقع
capsulate U واقع درکپسول
realistically U واقع گرایانه
realistically U واقع بین
axile U واقع درمحور
dichasial U واقع در دو طرف
to come to pass U واقع شدن
take place U واقع شدن
superjacent U واقع درفوق
sublunar U واقع در زیرقمر
subjacent U واقع در زیر
situated or situate U واقع شده
sinisteral U واقع درسمت چپ
sincipital U واقع در جلوی سر
transpontine U واقع در انسوی پل
vanward U واقع درجلو
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
shipside U واقع در کنارکشتی
intervascular U واقع در میان رگ ها
initiatory U واقع در اول
hypodermal U واقع در زیرپوست
to take place U واقع شدن
osculant U واقع شونده
haemal U واقع درسوی دل
flight from reality U واقع گریزی
extreme position U واقع درمنتهاالیه
intradermal U واقع در زیرپوست
intradermic U واقع در زیرپوست
procephalic U واقع در جلو سر
precordial U واقع در پیش دل
postern U واقع درعقب
located inside U تو واقع شده
limitrophe U واقع در مرز
life like U واقع نما
it lies on the east of U در خاور واقع
intralogical U واقع در حدودمنطق
extraception U واقع نگری
nether U واقع در زیر
initial U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
initialing U واقع در اغاز
initialled U واقع در اغاز
initialling U واقع در اغاز
hindered U واقع درعقب
hinder U واقع درعقب
realism U واقع گرائی
occurs U واقع شدن
initials U واقع در اغاز
hindering U واقع درعقب
hinders U واقع درعقب
onshore U واقع در ساحل
yonder U واقع درانجا
down to earth U واقع بین
down-to-earth U واقع بین
nether U واقع در پایین
vertical U واقع در نوک
covenants U واقع شود
covenant U واقع شود
setting up U واقع شده
sets U واقع شده
set U واقع شده
situated U واقع شده در
objectivity U واقع بینی
meaner U واقع دروسط
realists U واقع بین
meanest U واقع دروسط
lie U واقع شدن
situated U واقع در جایگزین
lies U واقع شدن
untrue U خلاف واقع
occurred U واقع شدن
mean U واقع دروسط
realism U واقع گرایی
realism U واقع بینی
occurring U واقع شدن
realist U واقع بین
lied U واقع شدن
realists U واقع گرا
realist U واقع گرا
occur U واقع شدن
operating slide U دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
intra uterine U واقع در درون زهدان
intracellular U واقع در درون سلول
interaxal U واقع در میان دو کوه
intratelluric U واقع در درون زمین
pre ocular U واقع در جلو چشم
interseptal U واقع در میان پره ها
downstairs U واقع در طبقه زیر
ultramarine U واقع در انسوی دریا
intermediate U در میان واقع شونده
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
laterad U واقع درخط افقی
it never occurred again U دیگر واقع نشد
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
intervertebral U واقع در میان مهره ها
interurban U واقع در میان شهرها
intertribal U واقع در میان قبیله ها
interdental U واقع در میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
interdigitate U واقع در میان انگشتان
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
interfacial U واقع در میان دورو
intercellular U واقع در میان یاخته ها
interjacent U در میان واقع شونده
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
intermundane U واقع در میان دو جهان
intermural U واقع در میان دیوارها
interplanetary U واقع در بین سیارات
interscapular U واقع در میان دو کتف
interseptal U واقع در میان جدارها
intercililary U واقع در میان ابروها
interaxial U واقع در میان دو کوه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com